سلاح سرد(پارت13)
^جیهوپ ویو^
تو ماشین بودیم داشتیم برمیگشتیم تو جاده هیچکس نبود جز ماشین ماو موتوری که ریونهو باهاش جلومون داشت میرفت ..حواسم به جاده بود که یهو دیدم نامجون میگه ماشین نگه دارم
نامجون:هوسوک ماشین نگه دار زود(نگران)
ماشین نگه داشتم که جینهو سریع در وا کرد و فت بیرون حالش بهم خورده بود ولی چیز عادی نبود چون چیزی که دیدیم هممون شکه کرده بود!!!!!!!!!!!
-مینهو ویو-
داشتیم میرفتیم تو ماشین متوجه شدم که جینهو حالش بده و رنگش پریده ولی فک کردم که فقط شاید خستس اما طول نکشید که حالش داشت بهم میخورد وقتی ماشین وایستاد سریع از ون رفت بیرون..وقتی پشت سرش رفتم بیرون با چیزی که دیدم خشکم زد .....اون خون بالا اورده بود!!!!!!!!!!!!
مینهو:جج...جینهو!!!!خوبی چیشدد؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ولی نمیتونست حرف بزنه که یهو از حال رفت و افتاد رو زمین سریع بردیمش تو ماشین و راه افتادیم سمت بیمارستان...
^جینهو ویو^
نشسته بودم و سرم تکیه داده بودم به پنجره که یهو پهلوم تیر کشید
(ذهن جینهو)
اه لعنتی نه الان نباید چیزی بشه وگرنه همه میفهمن..
تو همین حال بودم و پهلوم فشار میدادم که حالم بهم خورد بقیه متوجه شدن و ماشین نگه داشتن سریع پیاد شدم خون بالا اوردم نمیتونستم مقاومت کنم اصلا حالم خوب نبود که یهو چشمام سیاهی رفت ......وقتی بلند شدم رو تخت بیمارستان بودم خواستم تکون بخورم که درد خیلی بدی رو تو پهلوم حس کردم......
"ریونهو ویو"
وقتی رسیدیم بیمارستان سریع جینهو بردیم داخل بعد از 30مین فهمیدیم که چاقو خورده و خون زیادی ازش رفته....خیلی شوکه بودیم جینهو به بخش متقل شده بود و حال بقیه مخصوصا مینهو خوب نبود و هممون تو حیاط بیمارستان نشسته بودیم که تصمیم گرفتم برم به جینهو سر بزنم...وقتی وارد اتاقش شدم فهمیدم بهوش امده ولی درد زیادی داره پرستار صداکردم که امد و یه ارام بخش به جینهو زد و بعد از 10مین اروم شد ....
ریونهو:جینهو...........چرا بهمون نگفتی ها(بغض)
جینهو:چیو
ریونهو:چرا بهمون نگفتی که چاقو خوردی ها چرا اگه یه چیزیت میشد چی(گریه)
جینهو:ریونهو گریه نکن......من فقط نمیخواستم نگران شین تازه چیزی نشده که مهم اینه شما سالمین .....
نشستم کنار تختش و دستشو گرفتم
ریونهو:قول بده هیچوقت چیزی ازمون پنهون نکنی
جینهو:قول میدم...توم دیگه گریه نکن..باشه؟
ریوهو:باشه
جینهو:بقیه کجان؟
ریونهو:تو حیاطن حالشون اصلا خوب نیست فک میکنن یه چیزیت میشه..
جینهو:پس بیا اذیتشون کنیم....نظرت چیه؟(خنده)
ریونهو:مینهو بفهمه خودش میکشتت نمیدونی چقدر ترسید و نگرانه!
جینهو:عیب نداره حالا یه شوخیه دیگه فقط خوب نقش بازی کنیا..برو ببینم چیکار میکنی...(خنده)
رفتم تا نقشمون عملی کنم..قیافه ناراحتی گرفتم و یه جورایی نگران
ریونهو:مم..مین....مینهوو(بغض)
مینهو:چچچ..چیشده ریونهو ها(نگران)
ریونهو:جج..جینهو(بغض)
مینهو:چچ..چیشده ها اتفاقی افتاده ها
الکی زدم زیر گریه و رفتم تو بغلش
ریونهو:جج..جینهو مرد....(گریه )
انگار اب ریختی رو همشون وای قیافه هاشون خیلی خوب بود سریع دوییدن سمت اتاق جینهو من نشسته بودم رو صندلی و بقیه پسرا هم اونجا بودن اشکام پاک کردم و زدم زیر خنده...
کوک:وایستا ببینم ..مگه تو گریه نمیکردی ..مگه مگه ججینهو نمرده ها؟
ریونهو:خدا نکنه بابا حالش خوبه فقط امیدوارم منو نکشن(خنده)
نامجون:پس یعنی سرکارشون گذاشتی؟!
ریونهو:اره(خنده)
تهیونگ:ولی عجب نقشی بازی کردیا!!!!!!!!!!
داشتیم حرف میزدیم که کیمین و سومی و مینمین داشتن میدوییدن سمتم و منم سریع از دستشون فرار کردم
سومی:میکشمتتتتتت داشتم سکته میکردم خرهههههههه
کیمین:فقط گیرت بیارم انقدر میزنم صدا سگ بدیییی(با حرص)
منم فقط داشتم میخندیدم که به خودمون امدیم دیدیم پسرا هم دارن میخندن .....
-مینهو ویو-
وقتی ریونهو بهم گفت که جینهو مرد انگارسطل اب یخ ریختن روم سریع دوییدم سمت در و وقتی وارد شدم دیدم جینهو داره با تعجب و خنده نگام میکنه ناخود اگاه خندم گرفت و از ذوق گریم سریع رفتم سمتش و بغلش کردم ...
مینهو:خیلی خرین جفتتون داشتم سکته میکردم
فقط داشتم میخندیدم که دیدم بقیه امدن کیمین و سومی و مینمین تا دیدن حالم خوبه سریع رفتن سراغ ریونهو ..خدا به دادش برسه.......
*پرش زمانی به دوروز بعد*
حالم بهتر شده بود و امروز مرخص میشدم که برم خونه
پایان پارت13
تو ماشین بودیم داشتیم برمیگشتیم تو جاده هیچکس نبود جز ماشین ماو موتوری که ریونهو باهاش جلومون داشت میرفت ..حواسم به جاده بود که یهو دیدم نامجون میگه ماشین نگه دارم
نامجون:هوسوک ماشین نگه دار زود(نگران)
ماشین نگه داشتم که جینهو سریع در وا کرد و فت بیرون حالش بهم خورده بود ولی چیز عادی نبود چون چیزی که دیدیم هممون شکه کرده بود!!!!!!!!!!!
-مینهو ویو-
داشتیم میرفتیم تو ماشین متوجه شدم که جینهو حالش بده و رنگش پریده ولی فک کردم که فقط شاید خستس اما طول نکشید که حالش داشت بهم میخورد وقتی ماشین وایستاد سریع از ون رفت بیرون..وقتی پشت سرش رفتم بیرون با چیزی که دیدم خشکم زد .....اون خون بالا اورده بود!!!!!!!!!!!!
مینهو:جج...جینهو!!!!خوبی چیشدد؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ولی نمیتونست حرف بزنه که یهو از حال رفت و افتاد رو زمین سریع بردیمش تو ماشین و راه افتادیم سمت بیمارستان...
^جینهو ویو^
نشسته بودم و سرم تکیه داده بودم به پنجره که یهو پهلوم تیر کشید
(ذهن جینهو)
اه لعنتی نه الان نباید چیزی بشه وگرنه همه میفهمن..
تو همین حال بودم و پهلوم فشار میدادم که حالم بهم خورد بقیه متوجه شدن و ماشین نگه داشتن سریع پیاد شدم خون بالا اوردم نمیتونستم مقاومت کنم اصلا حالم خوب نبود که یهو چشمام سیاهی رفت ......وقتی بلند شدم رو تخت بیمارستان بودم خواستم تکون بخورم که درد خیلی بدی رو تو پهلوم حس کردم......
"ریونهو ویو"
وقتی رسیدیم بیمارستان سریع جینهو بردیم داخل بعد از 30مین فهمیدیم که چاقو خورده و خون زیادی ازش رفته....خیلی شوکه بودیم جینهو به بخش متقل شده بود و حال بقیه مخصوصا مینهو خوب نبود و هممون تو حیاط بیمارستان نشسته بودیم که تصمیم گرفتم برم به جینهو سر بزنم...وقتی وارد اتاقش شدم فهمیدم بهوش امده ولی درد زیادی داره پرستار صداکردم که امد و یه ارام بخش به جینهو زد و بعد از 10مین اروم شد ....
ریونهو:جینهو...........چرا بهمون نگفتی ها(بغض)
جینهو:چیو
ریونهو:چرا بهمون نگفتی که چاقو خوردی ها چرا اگه یه چیزیت میشد چی(گریه)
جینهو:ریونهو گریه نکن......من فقط نمیخواستم نگران شین تازه چیزی نشده که مهم اینه شما سالمین .....
نشستم کنار تختش و دستشو گرفتم
ریونهو:قول بده هیچوقت چیزی ازمون پنهون نکنی
جینهو:قول میدم...توم دیگه گریه نکن..باشه؟
ریوهو:باشه
جینهو:بقیه کجان؟
ریونهو:تو حیاطن حالشون اصلا خوب نیست فک میکنن یه چیزیت میشه..
جینهو:پس بیا اذیتشون کنیم....نظرت چیه؟(خنده)
ریونهو:مینهو بفهمه خودش میکشتت نمیدونی چقدر ترسید و نگرانه!
جینهو:عیب نداره حالا یه شوخیه دیگه فقط خوب نقش بازی کنیا..برو ببینم چیکار میکنی...(خنده)
رفتم تا نقشمون عملی کنم..قیافه ناراحتی گرفتم و یه جورایی نگران
ریونهو:مم..مین....مینهوو(بغض)
مینهو:چچچ..چیشده ریونهو ها(نگران)
ریونهو:جج..جینهو(بغض)
مینهو:چچ..چیشده ها اتفاقی افتاده ها
الکی زدم زیر گریه و رفتم تو بغلش
ریونهو:جج..جینهو مرد....(گریه )
انگار اب ریختی رو همشون وای قیافه هاشون خیلی خوب بود سریع دوییدن سمت اتاق جینهو من نشسته بودم رو صندلی و بقیه پسرا هم اونجا بودن اشکام پاک کردم و زدم زیر خنده...
کوک:وایستا ببینم ..مگه تو گریه نمیکردی ..مگه مگه ججینهو نمرده ها؟
ریونهو:خدا نکنه بابا حالش خوبه فقط امیدوارم منو نکشن(خنده)
نامجون:پس یعنی سرکارشون گذاشتی؟!
ریونهو:اره(خنده)
تهیونگ:ولی عجب نقشی بازی کردیا!!!!!!!!!!
داشتیم حرف میزدیم که کیمین و سومی و مینمین داشتن میدوییدن سمتم و منم سریع از دستشون فرار کردم
سومی:میکشمتتتتتت داشتم سکته میکردم خرهههههههه
کیمین:فقط گیرت بیارم انقدر میزنم صدا سگ بدیییی(با حرص)
منم فقط داشتم میخندیدم که به خودمون امدیم دیدیم پسرا هم دارن میخندن .....
-مینهو ویو-
وقتی ریونهو بهم گفت که جینهو مرد انگارسطل اب یخ ریختن روم سریع دوییدم سمت در و وقتی وارد شدم دیدم جینهو داره با تعجب و خنده نگام میکنه ناخود اگاه خندم گرفت و از ذوق گریم سریع رفتم سمتش و بغلش کردم ...
مینهو:خیلی خرین جفتتون داشتم سکته میکردم
فقط داشتم میخندیدم که دیدم بقیه امدن کیمین و سومی و مینمین تا دیدن حالم خوبه سریع رفتن سراغ ریونهو ..خدا به دادش برسه.......
*پرش زمانی به دوروز بعد*
حالم بهتر شده بود و امروز مرخص میشدم که برم خونه
پایان پارت13
۱۰.۲k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.