ویو ا.ت
ویو ا.ت
از اتاق زدم بیرون
من خیلی به فکر فرار نبودم میتونستم فرارا کنم اما این بهتره
رفتم توی اتاق کوک
ا.ت:( روبه کوک) میشه بگی منو اینجا چیکار داری
کوک: یهو در باز شد دیدم ا.ته اومد بهم یه چیزی گفت
کوک: خب خب دختر کوچولو بیدار شد
ا.ت: لطفا ساکت
دارم باهات با خوشرویی صحبت میکنم کاری نکن رویه سگم بالابیاد با (کمی داد)
کوک: دختر کوچولو یکم مثلی مخت تاب برداشته
ا.ت: عه نه بابا
کوک: نگهبانا ببریدش اتاق شکنجه
ا.ت: عهع
کوک: آره
ا.ت : باشه
ویو کوک
این چرا اینقدر خون سرده
چیشده
ا.ت بردن اتاق شکنجه
بهش گفتم باید 700 تا شلاق بخوره
ا.ت: هه 700 مطمئنی (خنده)
کوک: با این حرفش کمی عصبی شدم
ولی چیزی نگفتم
ویو کوک
تا ضربه ی شلاق 570 فقط خندید
و بعد از اون بیهوش شد
دلم براش سوخت اما اون بی احترامی کرده
ادامه دارد...
جای حساس کات نکردم
ببخشید کم شد🫀❤
از اتاق زدم بیرون
من خیلی به فکر فرار نبودم میتونستم فرارا کنم اما این بهتره
رفتم توی اتاق کوک
ا.ت:( روبه کوک) میشه بگی منو اینجا چیکار داری
کوک: یهو در باز شد دیدم ا.ته اومد بهم یه چیزی گفت
کوک: خب خب دختر کوچولو بیدار شد
ا.ت: لطفا ساکت
دارم باهات با خوشرویی صحبت میکنم کاری نکن رویه سگم بالابیاد با (کمی داد)
کوک: دختر کوچولو یکم مثلی مخت تاب برداشته
ا.ت: عه نه بابا
کوک: نگهبانا ببریدش اتاق شکنجه
ا.ت: عهع
کوک: آره
ا.ت : باشه
ویو کوک
این چرا اینقدر خون سرده
چیشده
ا.ت بردن اتاق شکنجه
بهش گفتم باید 700 تا شلاق بخوره
ا.ت: هه 700 مطمئنی (خنده)
کوک: با این حرفش کمی عصبی شدم
ولی چیزی نگفتم
ویو کوک
تا ضربه ی شلاق 570 فقط خندید
و بعد از اون بیهوش شد
دلم براش سوخت اما اون بی احترامی کرده
ادامه دارد...
جای حساس کات نکردم
ببخشید کم شد🫀❤
۴.۰k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.