دنیا سلطنت
دنیا سلطنت
پارت ۸۱
آلیس خیلی اروم وارد اتاق ونوس شد و ونوس راکان را دید که خواب بودن
راکان از پشت ونوس را ب*غل گرفته بود
آلیس : ترو خدا نگاش کن اینا مثل ازدواج اجباری داشتن
بالش کنار اش را برداشت و با بالشت زد تو سره راکان که راکان از خواب پرید و بعدش زد تو سره ونوس
هر دو زود نشست
راکان : سقفهای اینجا میریزن یا خدا
آلیس: شما ها ببینید چقدر خوشبختین فقد بخاطر من من شما رو خوشبخت کردم
ونوس از رو تخت پایین شد و سمته آلیس رفت
ونوس : حالت خوبه
آلیس: نه
ونوس آلیس را بغل گرفت
ونوس: ما کمکت میکنم قول میدم
راکان: آره
آلیس: خیلی ممنونم
آلیس بغضی تو گلوش میپیچید هر سه رو صندلی ها نشستن
راکان: نقشه چیه
ونوس : آلیس کمکت میکنیم تو بهم بگو که چیکار کنیم
آلیس: اول باید با عالیجناب تهیونگ حرف بزنم اون حتما بهم عتماد داره اگه عالیجناب تهیونگ باشه خیلی هم خوب میشه
امروز حتما آنا میره برایه عالیجناب تهیونگ خودش صبحونه بیاره من باید برم پیشش
راکان : اون با من ... فکر کنم این کاره لیدیا هست
آلیس: درسته کاره خودشه باید نقطه ضعفش رو پیدا کنم
راکان : اگر من اون نقطه رو بهت بدم چی به شرطی که ملکه هم از دور خارج شه
ونوس : انگار دشمنانتان یکی بودن
راکان : خیلی فکر کردم که بهت بگم یا نه ولی دوشیزه آلیس شما با این میتونید خودتون رو نجات بدین
آلیس: وقعا اگه این لطفا برام انجام بدین خیلی ازت ممنونم میشم
راکان: راستش چیزه ..
ونوس : بگو دیگه
راکان : رزرخ دختره لیدیا ست
آلیس: وااااااااح چی داری میگی یعنییییییی
ونوس : واقعا ؟
راکان : در اصل همسر سابق شاهزاده جونکوک را اونا دوتا کشتن تا دختره دیگی را برایه شاهزاده جونکوک بگیرن که بچه دار نشن و عالیجناب تهیونگ جانشین پادشاه بشن و همچین آنا را از قصر بیرون کنن لیدیا ملکه و این کشو بشن و همچنین همسر تهیونگ از همون اول این نقشه آن ها بودن
ونوس : از تو استفاده کردن درسته
راکان : درسته ونوس اونها بهم گفتن من پادشاه میشم ولی من فهمیدم که اینجوری نیست و گولم میزدن برایه همین با تو ازدواج کردم
آلیس: اونا میدونن که تو متوجه شدی پادشاهت نمیکنن
راکان : نه نمیدونن
آلیس: خیلی هم خوبه راکان بهت خیلی ظلم شده ولی این ظلم یه پادشه خوبی داره
ونوس : من نمیدونم که تو هم قربانی این داستان هستی
راکان : فکردی پسر عوض و هوس باز هستم
ونوس: درسته
آلیس: پاشید زود باشین وقتش هست این داستان رو کمی جالب کنیم
@h41766101
خیلی ببخشید که نتونستم زود بزارم ولی دیگه هر شب پارت های جدیدی اپ میشه پس حمایت کنید
پارت ۸۱
آلیس خیلی اروم وارد اتاق ونوس شد و ونوس راکان را دید که خواب بودن
راکان از پشت ونوس را ب*غل گرفته بود
آلیس : ترو خدا نگاش کن اینا مثل ازدواج اجباری داشتن
بالش کنار اش را برداشت و با بالشت زد تو سره راکان که راکان از خواب پرید و بعدش زد تو سره ونوس
هر دو زود نشست
راکان : سقفهای اینجا میریزن یا خدا
آلیس: شما ها ببینید چقدر خوشبختین فقد بخاطر من من شما رو خوشبخت کردم
ونوس از رو تخت پایین شد و سمته آلیس رفت
ونوس : حالت خوبه
آلیس: نه
ونوس آلیس را بغل گرفت
ونوس: ما کمکت میکنم قول میدم
راکان: آره
آلیس: خیلی ممنونم
آلیس بغضی تو گلوش میپیچید هر سه رو صندلی ها نشستن
راکان: نقشه چیه
ونوس : آلیس کمکت میکنیم تو بهم بگو که چیکار کنیم
آلیس: اول باید با عالیجناب تهیونگ حرف بزنم اون حتما بهم عتماد داره اگه عالیجناب تهیونگ باشه خیلی هم خوب میشه
امروز حتما آنا میره برایه عالیجناب تهیونگ خودش صبحونه بیاره من باید برم پیشش
راکان : اون با من ... فکر کنم این کاره لیدیا هست
آلیس: درسته کاره خودشه باید نقطه ضعفش رو پیدا کنم
راکان : اگر من اون نقطه رو بهت بدم چی به شرطی که ملکه هم از دور خارج شه
ونوس : انگار دشمنانتان یکی بودن
راکان : خیلی فکر کردم که بهت بگم یا نه ولی دوشیزه آلیس شما با این میتونید خودتون رو نجات بدین
آلیس: وقعا اگه این لطفا برام انجام بدین خیلی ازت ممنونم میشم
راکان: راستش چیزه ..
ونوس : بگو دیگه
راکان : رزرخ دختره لیدیا ست
آلیس: وااااااااح چی داری میگی یعنییییییی
ونوس : واقعا ؟
راکان : در اصل همسر سابق شاهزاده جونکوک را اونا دوتا کشتن تا دختره دیگی را برایه شاهزاده جونکوک بگیرن که بچه دار نشن و عالیجناب تهیونگ جانشین پادشاه بشن و همچین آنا را از قصر بیرون کنن لیدیا ملکه و این کشو بشن و همچنین همسر تهیونگ از همون اول این نقشه آن ها بودن
ونوس : از تو استفاده کردن درسته
راکان : درسته ونوس اونها بهم گفتن من پادشاه میشم ولی من فهمیدم که اینجوری نیست و گولم میزدن برایه همین با تو ازدواج کردم
آلیس: اونا میدونن که تو متوجه شدی پادشاهت نمیکنن
راکان : نه نمیدونن
آلیس: خیلی هم خوبه راکان بهت خیلی ظلم شده ولی این ظلم یه پادشه خوبی داره
ونوس : من نمیدونم که تو هم قربانی این داستان هستی
راکان : فکردی پسر عوض و هوس باز هستم
ونوس: درسته
آلیس: پاشید زود باشین وقتش هست این داستان رو کمی جالب کنیم
@h41766101
خیلی ببخشید که نتونستم زود بزارم ولی دیگه هر شب پارت های جدیدی اپ میشه پس حمایت کنید
۲.۷k
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.