کافه پروکوپ/ پارت ۳
ویوی تهیونگ
توی دانشگاه بودیم امروز هر سه تامون کلاسای مشترک داشتیم ژانت دوست دختر منه که هم کلاسیمه رفتیم توی کلاس که دیدم ژانت نشسته پیش دوستاش چشمش به من افتاد بهش یه چشمک زدم و میخواستم برم پیشش که جیمین بازومو گرفت و گفت: هی پسر کجا میری باز مارو فروختی به دوس دخترت
جونگکوک: خودتم اگه دوس دخترت تو کلاسمون بود همین کارو میکردی
تهیونگ: ممنوع از دفاعت جونگکوک
جونگکوک: ولی من دفاع نکردم جفتتون لنگه همین منو ول میکنین میرین پیش دوست دختراتون😄
قیافم تو هم رفت و گفتم: توام عاشق ضد حال زدنی
جیمین: اصن هر سه تامون پیش هم میشینیم دختری در کاری نیس
به توافق رسیدیم و پیش هم نشستیم...
ویو جیمین:
سولینا دوست دختر منه که ورودی امساله و هم سن جونگکوکه البته جونگکوک همیشه جهشی درس خونده برای همین هم کلاس منو تهیونگه کاش سولینا الان تو این کلاس بود حال منم بهتر میشد ...
ویو جونگکوک: کلاسامون امروز تموم شد آخه امروز یکم کلاسا سبکتر بود برای همین عصر بیکار بودیم که از دانشگاه زدیم بیرون ماشین جیمین همرامون بود از اون خیابونی گذشتیم که کافه پروکوپ توش بود روی شیشه ش زده بود که یه گارسون احتیاج دارن که تهیونگ گفت: جونگکوک تو همش میای اینجا بنظرم برو استخدام شو که کلا همینجا باشی راحت شی
جیمین: آره بیا اینجا کار کن یاد بگیری مستقل بشی بچه جون
جونگکوک: سر لج بیفتم میرمااا فک کردین از عهدش برنمیام؟ ولی حتی اونطوریم تو درسا ازم جلو نمیزنین
تهیونگ: اوووووههه جونگکوکا ما باورت داریم لازم نیست ثابت کنی...
جیمین: اینارو ولش کنین امروز کلی وقت بیکاری داریم دو ساعت درسای دانشکده رو انجام میدیم بقیشو چیکار کنیم؟
تهیونگ: چطوره امشب با سولینا و ژانت بریم بیرون؟
جیمین: فکر خوبیه
جونگکوک: من نمیام
تهیونگ: خواهشا باز ضد حال نزن
جونگکوک: خب شما با دوس دختراتون میرین من بیام چیکار
جیمین: دفعه های قبل میومدی چیکار؟ الانم بیا همون کارو بکن مگه نمیتونی خوش بگذرونی
جونگکوک: تا ببینم چی میشه حالا
جیمین: وااااووو بنظرم بریم مولن روژ
تهیونگ: اونجا عالیه اکیه بریم...
شب از زبان جونگکوک:
شب که شد بچه ها هماهنگ کردن با دوس دختراشون که به زور منم حاضر کردن بردن اونجا سولینا و ژانت اومده بودن اولش رفتیم نشستیم که با هم یه چیزی بخوریم نوشیدنی الکلی سفارش دادیم تهیونگ کلا خیلی مشروب نمیخورد مزشونو زیاد دوس نداشت ولی منو جیمین از همه بیشتر میخوردیم بعدشم گرم حرف زدن شدیم:
ژانت: جونگکوک تو هنوزم تنهایی؟
جونگکوک: آره هنوز
تهیونگ: کسیو براش سراغ داری؟
جیمین: هی تهیونگ چی میگی مگه نمیدونی جونگکوک ما سخت می پسنده اون آدم راحتی نیس
تهیونگ:اوه یادم رفته بود
سولینا: خب چیکارش دارین حتما اینطوری راحته.
توی دانشگاه بودیم امروز هر سه تامون کلاسای مشترک داشتیم ژانت دوست دختر منه که هم کلاسیمه رفتیم توی کلاس که دیدم ژانت نشسته پیش دوستاش چشمش به من افتاد بهش یه چشمک زدم و میخواستم برم پیشش که جیمین بازومو گرفت و گفت: هی پسر کجا میری باز مارو فروختی به دوس دخترت
جونگکوک: خودتم اگه دوس دخترت تو کلاسمون بود همین کارو میکردی
تهیونگ: ممنوع از دفاعت جونگکوک
جونگکوک: ولی من دفاع نکردم جفتتون لنگه همین منو ول میکنین میرین پیش دوست دختراتون😄
قیافم تو هم رفت و گفتم: توام عاشق ضد حال زدنی
جیمین: اصن هر سه تامون پیش هم میشینیم دختری در کاری نیس
به توافق رسیدیم و پیش هم نشستیم...
ویو جیمین:
سولینا دوست دختر منه که ورودی امساله و هم سن جونگکوکه البته جونگکوک همیشه جهشی درس خونده برای همین هم کلاس منو تهیونگه کاش سولینا الان تو این کلاس بود حال منم بهتر میشد ...
ویو جونگکوک: کلاسامون امروز تموم شد آخه امروز یکم کلاسا سبکتر بود برای همین عصر بیکار بودیم که از دانشگاه زدیم بیرون ماشین جیمین همرامون بود از اون خیابونی گذشتیم که کافه پروکوپ توش بود روی شیشه ش زده بود که یه گارسون احتیاج دارن که تهیونگ گفت: جونگکوک تو همش میای اینجا بنظرم برو استخدام شو که کلا همینجا باشی راحت شی
جیمین: آره بیا اینجا کار کن یاد بگیری مستقل بشی بچه جون
جونگکوک: سر لج بیفتم میرمااا فک کردین از عهدش برنمیام؟ ولی حتی اونطوریم تو درسا ازم جلو نمیزنین
تهیونگ: اوووووههه جونگکوکا ما باورت داریم لازم نیست ثابت کنی...
جیمین: اینارو ولش کنین امروز کلی وقت بیکاری داریم دو ساعت درسای دانشکده رو انجام میدیم بقیشو چیکار کنیم؟
تهیونگ: چطوره امشب با سولینا و ژانت بریم بیرون؟
جیمین: فکر خوبیه
جونگکوک: من نمیام
تهیونگ: خواهشا باز ضد حال نزن
جونگکوک: خب شما با دوس دختراتون میرین من بیام چیکار
جیمین: دفعه های قبل میومدی چیکار؟ الانم بیا همون کارو بکن مگه نمیتونی خوش بگذرونی
جونگکوک: تا ببینم چی میشه حالا
جیمین: وااااووو بنظرم بریم مولن روژ
تهیونگ: اونجا عالیه اکیه بریم...
شب از زبان جونگکوک:
شب که شد بچه ها هماهنگ کردن با دوس دختراشون که به زور منم حاضر کردن بردن اونجا سولینا و ژانت اومده بودن اولش رفتیم نشستیم که با هم یه چیزی بخوریم نوشیدنی الکلی سفارش دادیم تهیونگ کلا خیلی مشروب نمیخورد مزشونو زیاد دوس نداشت ولی منو جیمین از همه بیشتر میخوردیم بعدشم گرم حرف زدن شدیم:
ژانت: جونگکوک تو هنوزم تنهایی؟
جونگکوک: آره هنوز
تهیونگ: کسیو براش سراغ داری؟
جیمین: هی تهیونگ چی میگی مگه نمیدونی جونگکوک ما سخت می پسنده اون آدم راحتی نیس
تهیونگ:اوه یادم رفته بود
سولینا: خب چیکارش دارین حتما اینطوری راحته.
۱۹.۴k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.