بچه ها اسم فیکپ تو پارتای قبلی یادم رف بنویسم
#همخونه _ شیطون _ من
p18
ا. ت: ا........ او.... اونا...... کجان؟
ته: ب وقتش همه چیو میفمی
(صبح زود/ا.ت)
ا. ت: تهههههههیووووونگ پاشو (با حرص)
ته:....
ا. ت: پاشو دیگه باید بریم
ته: اووووووم (دستشو کشید رو چشاش) کجا؟
ا. ت: چن دقه پیش جیمین زنگ زد و گفت امروز بریم اونجا
ته: نرسیده صمیمی شدیااااااا شیطوون
ا. ت: نمکدون
ته: اععععععع بیبین قبلش با من بریم بیرون خب؟
ا. ت: کجا؟
ته: نمیدونم فقط ی جا ک دور از همه کس
ا. ت: موافقم
(چند ساعت بعد)
با تهیونگ اومدیم بیرون اینجا رو نمیشناسم بعد از رد شدن از ی پل هوایی ک زیرش پر درخت و جنگل بود ک از وسطش ی رودخونه باریک میگذشت ک بعد از سر رسیدن پل رسیدیم ب یه جنگل ساعت تقریبا نزدیکای 3 ظهر بود
هوا گرفته بود و شروع کرد نم نم باریدن
دستمو از پنجره ماشین دادم بیرون و قطره های اب رو تو دستم حسش کردم
تهیونگ ماشین رو نگه داشت و پیاده شدیم رفتیم انقدر تو دل جنگل گشتیم ک خسته شده بودم
(تو جنگل)
ا. ت: ته بیا جرعت حقیقت بازی کنیم
ته: اوووم خب باشه موافقم
ا. ت: پس اول با ط شروع میکنیم
ا. ت: جرعت یا حقیقت
ته بعد مکث کوتاهی
ته: اااوووممم خبببب جرعتتت
ته: فقط اینجا ادم هست ی کاری نگی ابرومون بره هاا
ا. ت: چون از اونجایی ک ادم دل رحمی هستم و ازت نمیخوام ک تو این جمعیت قفل دستتو از دور کمرم برداری چون دارم اذیت میشم ب میل خودم ی سوال میپرسم باید راستشو بگی
ته: بپرس
ا. ت: تا حالا خواستی بم خیانت کنی؟
ته: ا. ت تو بازم قرصاتپ نخوردی
ا. ت: ثابتش کن
ته: تو این شلوغی اخه؟
ا. ت: عاره تازه اینام شاهد میشن
ته: پس از جات جم نخور
حرفش تموم نشده ب سمت لبام هجوم اورد
چن مین بود تو همین حالت بودیم ک ی صدای اشنا ما رو از هم جدا کرد
کوک: مجبوری انقد میخوری اخه خره.....(خنده خرکی)
ته: تو رو سنه نه
کوک: سلام زنداداش نمیدونی گیر چ خری افتادی الفاتح
ته: تو همینشم نداری زر نزن(خنده)
کوک: حالا بیا بکش، ب روخمون زنداداشمونم
کوک اومد سمتمو بغلم کرد ته داشت از حسودی پاره میشد عر
کوک: ته برو ماشین روشن کن
ته رفت
ویو ته
انگار ا. ت ماله اونه اونجوری بغلش میکنه امشب جوری بفاکش بدم حال کنه
ن وللش فک میکنه هولم ولی باهاش قهر ک میکنم بره با همون کوکو وقت بگذرونه کنجد خانوم
رفتم ماشاینو روشن کردم و با ماشین رفتم سمتشون ی بوغ زدم ک اومدن بالا
رسیدیم ب خونه مشترکمون
نامی: به به ا. ت چطوری
جیمین: سلام گوجه(منظورش ته بود)
شو: به ا. ت خانوم بلاخره اومدی یوخ اینورا نیای ما باید بیایم دنبالت
جیهوپ: حالا چیکارش داری بچرو
جین: بچه نیستا 17 سالشه
ته: این پایین 7 سالشه ب همه رو میده درست عین بچه ها
(با اخم و ی لبخند فیک ولی خبیث )
ا. ت: نمیخواین شامو بیارین من مردم از گشنگی
p18
ا. ت: ا........ او.... اونا...... کجان؟
ته: ب وقتش همه چیو میفمی
(صبح زود/ا.ت)
ا. ت: تهههههههیووووونگ پاشو (با حرص)
ته:....
ا. ت: پاشو دیگه باید بریم
ته: اووووووم (دستشو کشید رو چشاش) کجا؟
ا. ت: چن دقه پیش جیمین زنگ زد و گفت امروز بریم اونجا
ته: نرسیده صمیمی شدیااااااا شیطوون
ا. ت: نمکدون
ته: اععععععع بیبین قبلش با من بریم بیرون خب؟
ا. ت: کجا؟
ته: نمیدونم فقط ی جا ک دور از همه کس
ا. ت: موافقم
(چند ساعت بعد)
با تهیونگ اومدیم بیرون اینجا رو نمیشناسم بعد از رد شدن از ی پل هوایی ک زیرش پر درخت و جنگل بود ک از وسطش ی رودخونه باریک میگذشت ک بعد از سر رسیدن پل رسیدیم ب یه جنگل ساعت تقریبا نزدیکای 3 ظهر بود
هوا گرفته بود و شروع کرد نم نم باریدن
دستمو از پنجره ماشین دادم بیرون و قطره های اب رو تو دستم حسش کردم
تهیونگ ماشین رو نگه داشت و پیاده شدیم رفتیم انقدر تو دل جنگل گشتیم ک خسته شده بودم
(تو جنگل)
ا. ت: ته بیا جرعت حقیقت بازی کنیم
ته: اوووم خب باشه موافقم
ا. ت: پس اول با ط شروع میکنیم
ا. ت: جرعت یا حقیقت
ته بعد مکث کوتاهی
ته: اااوووممم خبببب جرعتتت
ته: فقط اینجا ادم هست ی کاری نگی ابرومون بره هاا
ا. ت: چون از اونجایی ک ادم دل رحمی هستم و ازت نمیخوام ک تو این جمعیت قفل دستتو از دور کمرم برداری چون دارم اذیت میشم ب میل خودم ی سوال میپرسم باید راستشو بگی
ته: بپرس
ا. ت: تا حالا خواستی بم خیانت کنی؟
ته: ا. ت تو بازم قرصاتپ نخوردی
ا. ت: ثابتش کن
ته: تو این شلوغی اخه؟
ا. ت: عاره تازه اینام شاهد میشن
ته: پس از جات جم نخور
حرفش تموم نشده ب سمت لبام هجوم اورد
چن مین بود تو همین حالت بودیم ک ی صدای اشنا ما رو از هم جدا کرد
کوک: مجبوری انقد میخوری اخه خره.....(خنده خرکی)
ته: تو رو سنه نه
کوک: سلام زنداداش نمیدونی گیر چ خری افتادی الفاتح
ته: تو همینشم نداری زر نزن(خنده)
کوک: حالا بیا بکش، ب روخمون زنداداشمونم
کوک اومد سمتمو بغلم کرد ته داشت از حسودی پاره میشد عر
کوک: ته برو ماشین روشن کن
ته رفت
ویو ته
انگار ا. ت ماله اونه اونجوری بغلش میکنه امشب جوری بفاکش بدم حال کنه
ن وللش فک میکنه هولم ولی باهاش قهر ک میکنم بره با همون کوکو وقت بگذرونه کنجد خانوم
رفتم ماشاینو روشن کردم و با ماشین رفتم سمتشون ی بوغ زدم ک اومدن بالا
رسیدیم ب خونه مشترکمون
نامی: به به ا. ت چطوری
جیمین: سلام گوجه(منظورش ته بود)
شو: به ا. ت خانوم بلاخره اومدی یوخ اینورا نیای ما باید بیایم دنبالت
جیهوپ: حالا چیکارش داری بچرو
جین: بچه نیستا 17 سالشه
ته: این پایین 7 سالشه ب همه رو میده درست عین بچه ها
(با اخم و ی لبخند فیک ولی خبیث )
ا. ت: نمیخواین شامو بیارین من مردم از گشنگی
۷۸.۴k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.