چن پارتی کوک پارت: 23
کشوی میزو باز کردم که اونجام چن تا از عکسای من بود این چه معنیی میداد چرا عکس من چرا عکس هانول یا رائون اونجا نبود
بیخیال نگا کردن شدمو با خودم گفتم ی زمان مناسب بیام و اینجا رو خوب چک کنم
لپ تابشو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون داشتم از کنار اتاق رائون رد میشدم در نیمه باز بود و صدای رائون میومد کع داشت با گوشی حرف میزد بدوت توجه بهش میخواستم ردشم ولی با حرفش وایسادم
رائون: بار قبلی تونستیم صدای جونگ کوکو مونتاژ کنیم و باعث جداییشون شیم حالا چیکار کنیم
میتونستم حدس بزنم که کسی که داش با رائون حرف میزد هانول بود
باورم نمیشد که هیون راس میگف و کوک واقعا همچین چیزی نگفته بودو الکی قضاوتش کردم دلم میخواست برم تیکه تیکشون کنم ولی الان وقتش نبود
رفتم داخل اتاق
کوک: اومدی
هانا: اا ارع
لپ تابو دادم دستش
کوک: چیزیت شده؟
هانا: ا نه خوبم
کوک: انگار بهم ریختی
هانا: نه نه خوبم من میرم تو اتاقم کاری داشتی بهم بگو
کوک:باشه برو استراحت کن
سری تکون دادمو رفتم تو اتاق خودم و رو تخت دراز کشیدمو زل زدم به سقف
الان که فهمیدم اشتباه راجب کوک فک میکردم باید چیکار کنم به حرفای هیونجین گوش بدم یا نه ذهنم بدجور درگیر شده بود نمیدونستم باید چیکار کنم پلی اگه قبول نمیکردم طبق گفته هیونجین جون کوکم درخطر بود اگه بلایی سر اون میومد چی
آیییش توچه مخمصه ای گیر افتادم
باید قبول کنم اره باید قبول کنم اینجوری حرص اون دوتا عوضی هم درمیاد فقط باید هیونو ببینم و باهاش حرف بزنم
چشامو بستم تا بخوابم ولی به محض اینکه میخواست خوابم ببره
با صدای در چشامو باز کردم
هیون و جیمین رو دیدم که جلوی در وایسادن سریع اومدن داخل هرکدومشون ی طرفم نشست
هانا: شماها که تازه رفتین چرا اومدین
هیونجین: بهت که گفتم جونگ کوک همچین حرفی نزده
با تعجب نگاش کردم
هانا: چیمیگی
با صدای جیمین سرمو سمت اون چرخوندم
جیمین: ینی اینکه تونستیم مدرک پیدا کنیم که راس میگفتیم
نمیدونستن که خودم فهمیدم
هیونجین: این دوربین های اون کلاسی بودن که هانول و کوک توش بودن و واضح میتونی بشنوی که چی میگن
فیلمو از گوشیش پخش کرد و گرف جلوم
درس میگفتن رکوک اون حرفایی که من شنیدمو نزده بود و من الکی قضاوتش کردم و ازش دور شدم و باعث شدم جفتمون کلی اذیت بشیم
گوشی رو کنار زدم و دوباره رو تخت دراز کشیدم
هانا: خودم میدونم
جیمین: پس چرا انقد لجبازی میکردیو اون جونگ کوکم انقد اذیت میکردی
هانا: آییش بابا امروز فهمیدم همین چن ساعت پیش
جفتشون از تعجب چشاشون چهارتا شد
هانا: وقتی رائون داشت با هانول حرف میزد شنیدم که گف صدای کوکو دستکاری کردن
هیونجین: به رائون چه ربطی داره
هانا: هه فک کردین رائون دختر مظلومی که شما فک میکنین نیست همون ادمیه که من همیشه ازش حرف میزدم و شما غر میزدین که اشتباه میکنی دراصل اونم به هانول کمک میکرده که مارو جدا کنه
جیمین: شوخی میکنی دیگه
هانا: نه کاملا جدیم
هیونجین: مطمئنی
واقعا دیگه کفرم درومده بود مگه این دختره چیکارشون کرده که نمیتونن باور کنن همچین عوضیی باشه
هانا: ارع همون رائونی که براتون جای فرشته رو داره
جیمین: باورم نمیشه همچین ادمی بوده باشه
هیونجین:چطور گول ظاهر ارومشو خوردیم
هانا: اینجاعه که میگن از روی ظاهر قضاوت نکن
هانا: چیش عوضیا
هیونجین: حالا دیگه باید به حرفم گوش کنی
جیمین: چه حرفی
هانا: مجبورم
جیمین: دارم میگم چه حرفی(جدی)
جیمین: ببینم هیونجین نکنه بهش گفتی(عصبی)
هانا: چیه نکنه قصد گفتن نداشتین
جیمین: کوک نمیخواست بفهمی
هانا: چرا نمیخواست بفهمم که بلایی سر خودش بیارن
جیمین: نه و.....
هیونجین نزاشت ادامه بده و گفت
_اخرش باید میفهمید این پسر داره رو جون خودش ریسک میکنه
پاشدم رو تخت نشستم
هانا: ینی چی داره رو جون خودش ریسک میکنه
بیخیال نگا کردن شدمو با خودم گفتم ی زمان مناسب بیام و اینجا رو خوب چک کنم
لپ تابشو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون داشتم از کنار اتاق رائون رد میشدم در نیمه باز بود و صدای رائون میومد کع داشت با گوشی حرف میزد بدوت توجه بهش میخواستم ردشم ولی با حرفش وایسادم
رائون: بار قبلی تونستیم صدای جونگ کوکو مونتاژ کنیم و باعث جداییشون شیم حالا چیکار کنیم
میتونستم حدس بزنم که کسی که داش با رائون حرف میزد هانول بود
باورم نمیشد که هیون راس میگف و کوک واقعا همچین چیزی نگفته بودو الکی قضاوتش کردم دلم میخواست برم تیکه تیکشون کنم ولی الان وقتش نبود
رفتم داخل اتاق
کوک: اومدی
هانا: اا ارع
لپ تابو دادم دستش
کوک: چیزیت شده؟
هانا: ا نه خوبم
کوک: انگار بهم ریختی
هانا: نه نه خوبم من میرم تو اتاقم کاری داشتی بهم بگو
کوک:باشه برو استراحت کن
سری تکون دادمو رفتم تو اتاق خودم و رو تخت دراز کشیدمو زل زدم به سقف
الان که فهمیدم اشتباه راجب کوک فک میکردم باید چیکار کنم به حرفای هیونجین گوش بدم یا نه ذهنم بدجور درگیر شده بود نمیدونستم باید چیکار کنم پلی اگه قبول نمیکردم طبق گفته هیونجین جون کوکم درخطر بود اگه بلایی سر اون میومد چی
آیییش توچه مخمصه ای گیر افتادم
باید قبول کنم اره باید قبول کنم اینجوری حرص اون دوتا عوضی هم درمیاد فقط باید هیونو ببینم و باهاش حرف بزنم
چشامو بستم تا بخوابم ولی به محض اینکه میخواست خوابم ببره
با صدای در چشامو باز کردم
هیون و جیمین رو دیدم که جلوی در وایسادن سریع اومدن داخل هرکدومشون ی طرفم نشست
هانا: شماها که تازه رفتین چرا اومدین
هیونجین: بهت که گفتم جونگ کوک همچین حرفی نزده
با تعجب نگاش کردم
هانا: چیمیگی
با صدای جیمین سرمو سمت اون چرخوندم
جیمین: ینی اینکه تونستیم مدرک پیدا کنیم که راس میگفتیم
نمیدونستن که خودم فهمیدم
هیونجین: این دوربین های اون کلاسی بودن که هانول و کوک توش بودن و واضح میتونی بشنوی که چی میگن
فیلمو از گوشیش پخش کرد و گرف جلوم
درس میگفتن رکوک اون حرفایی که من شنیدمو نزده بود و من الکی قضاوتش کردم و ازش دور شدم و باعث شدم جفتمون کلی اذیت بشیم
گوشی رو کنار زدم و دوباره رو تخت دراز کشیدم
هانا: خودم میدونم
جیمین: پس چرا انقد لجبازی میکردیو اون جونگ کوکم انقد اذیت میکردی
هانا: آییش بابا امروز فهمیدم همین چن ساعت پیش
جفتشون از تعجب چشاشون چهارتا شد
هانا: وقتی رائون داشت با هانول حرف میزد شنیدم که گف صدای کوکو دستکاری کردن
هیونجین: به رائون چه ربطی داره
هانا: هه فک کردین رائون دختر مظلومی که شما فک میکنین نیست همون ادمیه که من همیشه ازش حرف میزدم و شما غر میزدین که اشتباه میکنی دراصل اونم به هانول کمک میکرده که مارو جدا کنه
جیمین: شوخی میکنی دیگه
هانا: نه کاملا جدیم
هیونجین: مطمئنی
واقعا دیگه کفرم درومده بود مگه این دختره چیکارشون کرده که نمیتونن باور کنن همچین عوضیی باشه
هانا: ارع همون رائونی که براتون جای فرشته رو داره
جیمین: باورم نمیشه همچین ادمی بوده باشه
هیونجین:چطور گول ظاهر ارومشو خوردیم
هانا: اینجاعه که میگن از روی ظاهر قضاوت نکن
هانا: چیش عوضیا
هیونجین: حالا دیگه باید به حرفم گوش کنی
جیمین: چه حرفی
هانا: مجبورم
جیمین: دارم میگم چه حرفی(جدی)
جیمین: ببینم هیونجین نکنه بهش گفتی(عصبی)
هانا: چیه نکنه قصد گفتن نداشتین
جیمین: کوک نمیخواست بفهمی
هانا: چرا نمیخواست بفهمم که بلایی سر خودش بیارن
جیمین: نه و.....
هیونجین نزاشت ادامه بده و گفت
_اخرش باید میفهمید این پسر داره رو جون خودش ریسک میکنه
پاشدم رو تخت نشستم
هانا: ینی چی داره رو جون خودش ریسک میکنه
۹.۷k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.