فیک 《 bad boy 》
فیک 《 bad boy 》
P*11*
ا/ت : چیزه.....
که یهو رونا جلوی دهن ا/ت رو گرفت
رونا: هیچی نیستتتت..... نمیخوایم بریم یچیزی بخوریم؟
کوک: ها چرا بریم
(پرش زمانی رستوران)
ا/ت :خب چیزه فک کنم شوگا میخواد بچیزی بگه
شوگا :چی؟ من؟
ا/ت : اره دیگه تو
شوگا: اها... چیزه.....من از رونا خواستگاری کردم ( بچه زیادی رُکه :/ )
کوک: چییییی؟ .........
ا/ت:.........
رونا:...........
شوگا:.........
کوک: فکر کنم الان فقط من نمیدونستم
ا/ت : خودتو ناراحت نکن منم تازه فهمیدم .....خب حالا شیرینی بدید
رونا : واستا مراسم عروسی
ا/ت و کوک باهم : جانممممم؟ عروسییییی؟ کیبییی؟ کجااااااا؟
رونا : ساکت شید یه لحظه....... من نمیتونم...... شوگا توضیخ بده
شوگا : خب من از رنا خواستگاری کردم دو ماه دیگه عروسیمونه
ا/ت : راحت باشید دیگه... میخواست بندازید همین فردا ... اصلا اجازه چیه دیگه؟
رونا : حالا ولش بیا غذاتو بخور سرد شد
ا/ت : اوک (این از اونایی که با غذا خر میشه :/)
غذامونو خوردیم و از رستوران رفتیم بیرون
شوگا : خب دیگه ما بریم خوابگاه
ا/ت : اووووو مبخواین برین چیکار کنیین؟ هاااا؟ (نگاه شیطانی)
رونا : یاااااا منحرف میخوایم بریم بکپیم کار خواصی که نمیکنیم
ا/ت : اره اصلا معلومههه
کوک : خب دیگه خدافظ ماهم باید بریم
ا/ت : چی؟ کجا؟ جرا؟ من هنوز نمیخام برم خونههه
شوگا : خب خدافظ
(پرش زمانی به موقع رسیدن ا/ت و کوک به خوابگاه )
.............
P*11*
ا/ت : چیزه.....
که یهو رونا جلوی دهن ا/ت رو گرفت
رونا: هیچی نیستتتت..... نمیخوایم بریم یچیزی بخوریم؟
کوک: ها چرا بریم
(پرش زمانی رستوران)
ا/ت :خب چیزه فک کنم شوگا میخواد بچیزی بگه
شوگا :چی؟ من؟
ا/ت : اره دیگه تو
شوگا: اها... چیزه.....من از رونا خواستگاری کردم ( بچه زیادی رُکه :/ )
کوک: چییییی؟ .........
ا/ت:.........
رونا:...........
شوگا:.........
کوک: فکر کنم الان فقط من نمیدونستم
ا/ت : خودتو ناراحت نکن منم تازه فهمیدم .....خب حالا شیرینی بدید
رونا : واستا مراسم عروسی
ا/ت و کوک باهم : جانممممم؟ عروسییییی؟ کیبییی؟ کجااااااا؟
رونا : ساکت شید یه لحظه....... من نمیتونم...... شوگا توضیخ بده
شوگا : خب من از رنا خواستگاری کردم دو ماه دیگه عروسیمونه
ا/ت : راحت باشید دیگه... میخواست بندازید همین فردا ... اصلا اجازه چیه دیگه؟
رونا : حالا ولش بیا غذاتو بخور سرد شد
ا/ت : اوک (این از اونایی که با غذا خر میشه :/)
غذامونو خوردیم و از رستوران رفتیم بیرون
شوگا : خب دیگه ما بریم خوابگاه
ا/ت : اووووو مبخواین برین چیکار کنیین؟ هاااا؟ (نگاه شیطانی)
رونا : یاااااا منحرف میخوایم بریم بکپیم کار خواصی که نمیکنیم
ا/ت : اره اصلا معلومههه
کوک : خب دیگه خدافظ ماهم باید بریم
ا/ت : چی؟ کجا؟ جرا؟ من هنوز نمیخام برم خونههه
شوگا : خب خدافظ
(پرش زمانی به موقع رسیدن ا/ت و کوک به خوابگاه )
.............
۳۷.۷k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.