پارت بیست و پنجم
نیک: آره بابا میشه پس من برم بیرون
متی: نه نرو ببین شب من هرکاری گفتم انجام بده
نیک: باش
متی: واقعا گف باش
رفتم بیرون دیدم دیا گف که میخوان خونه رو چیکار کنن،، دیا من خودم میدونم متی بهم گف
دیا: ا باش
شب چن ماه بعد از ویلا خریدنشون 💜💚
متی: نیک بیا من میخوام باهام همکاری کنی
نیک: منظور
متی: هیچی تو فقط بخواب،، رف دراز کشید رو تخت،، نیک چرا اینجوری میخوابی
نیک: پس چجوری بخوابم
متی: همونجوری که تو ترکیه میگشتی ولی بدتر از این
نیک: متی منظورت رو نمیفهمم ام من امشب میرم پیش داداشم میخوابم،، رفتم پیش داداشم خوابیدم عادت کرده بودم به بغل کردناش اری رو بغل کردم اونم منو بغل کرد
اری: هی صدای گرگ میومد منم ترسیده بودم نیک هنو بیدار نشده بود خداروشکر یه دفه اتسه کردم و نیک بیدارشد
نیک: بیدارشدم که دیدم صدای گرگ میاد خیلی ترسیدم از ترس گریه کردم
اری: گریه نکن آبجی گلم نفسم بیابغلم
نیک: رفتم بغل اری داش خوابم میبرد که گرمم شد،، اری چشات رو ببند،، چشماش رو بس منم لباسم رو عوض کردم یه نیم تنه پوشیدم نه بالا نافی نیم تنه یه شلوارک کوتاه هم پوشیدم و رفتم تو بغل اری
اری: حس کردم دارم بچه ل*خت رو بغل میکنم و بیشتر بغلش کردم کاش دیا هم اینجوری میومد بغلم
برید تو خماری
خوبه
متی: نه نرو ببین شب من هرکاری گفتم انجام بده
نیک: باش
متی: واقعا گف باش
رفتم بیرون دیدم دیا گف که میخوان خونه رو چیکار کنن،، دیا من خودم میدونم متی بهم گف
دیا: ا باش
شب چن ماه بعد از ویلا خریدنشون 💜💚
متی: نیک بیا من میخوام باهام همکاری کنی
نیک: منظور
متی: هیچی تو فقط بخواب،، رف دراز کشید رو تخت،، نیک چرا اینجوری میخوابی
نیک: پس چجوری بخوابم
متی: همونجوری که تو ترکیه میگشتی ولی بدتر از این
نیک: متی منظورت رو نمیفهمم ام من امشب میرم پیش داداشم میخوابم،، رفتم پیش داداشم خوابیدم عادت کرده بودم به بغل کردناش اری رو بغل کردم اونم منو بغل کرد
اری: هی صدای گرگ میومد منم ترسیده بودم نیک هنو بیدار نشده بود خداروشکر یه دفه اتسه کردم و نیک بیدارشد
نیک: بیدارشدم که دیدم صدای گرگ میاد خیلی ترسیدم از ترس گریه کردم
اری: گریه نکن آبجی گلم نفسم بیابغلم
نیک: رفتم بغل اری داش خوابم میبرد که گرمم شد،، اری چشات رو ببند،، چشماش رو بس منم لباسم رو عوض کردم یه نیم تنه پوشیدم نه بالا نافی نیم تنه یه شلوارک کوتاه هم پوشیدم و رفتم تو بغل اری
اری: حس کردم دارم بچه ل*خت رو بغل میکنم و بیشتر بغلش کردم کاش دیا هم اینجوری میومد بغلم
برید تو خماری
خوبه
۴۸.۶k
۰۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.