بهای قمار پارت 31
بهای قمار
پارت 31
لیرا همکاری میکرد ... براش مهم نبود اشتباهه و این کار با نقشه اقای یونگی هم جور در میومد ...
یونگی حلقه دور کمد لیرا رو محکم تر کرد و لیرا دستاشو روی شقیقه و گونه های یونگی حرکت میداد
اما برخورد عضوش به بدن لیرا بدنش یخ کرد خاست خودشو ازش دور کنه که حلقه محکم دور کمرش نزاشت ازش جدا شد
- اههههه یونگیاا
یونگی که انگار کاملا خمار بود بی توجه سرشو توی گردن لیرا فرو برد و شروع به بوسیدن کرد ...
همونجور که گردنشو میبوسید گاز های ریزی هم میگرفت که باعث میشد صدای لیرا در بیاد
- اخخ ایییی
با صدای تق تق در یونگی از حرکت ایستاد
¥ ایش تف
بعد بلند داد زد
¥ چی میخای
صدای خدمتکار بلند شد : قر...بان
¥ بنال دیگه
خدمتکار : تلفن با خانم لیرا کار دارن
لیرا که ترسیده بود خداروشکر کرد از اون دفعه که یونگی بدجور تنبیهش کرده بود خیلی درد نسیبش شده بود ... دیگه نمیخاست تکرار شه
اروم از جاش بلند شد و به سمت در رفت
یونگی همونجور که مچشو روی پیشونیش گذاشته بود گفت
¥ فک نکن از دستم در رفتی !
لیرا نفس عمیقی کشید و از اتاق خارج شد...
***
اقای مین نفس عمیقی کشید
+ با یونگی چطوری پیش میره
- هوفف پسرتون واقعا منحرفه واقعا ایده ای براش ندارم
اقای مین خندید
+ مثل اینکه از قمار بازی تغییر کاردبرد دادی !
- هوففف دقیقا
گوشی را قطع کرد و برگشت توی اتاق با دیدن قیافه ای که نمیتونست اعتراف نکنه خیلی جذابه که حالا خاب بود لبخندی روی لبش امد رو لبه تخت نشست
- پیشی شیطون !
ایرا سرشو برگدوند تا کش موهاشو باز کنه
¥ پس تو موشم میشی ؟
لیرا جا خورد
- م....مگه خاب نبودی ؟
¥ ورود این موش کوچولوی قمار باز انقد سر و صدا ایجاد کرد که بیدار شدم ...
- موش ؟!
¥ چطور تو به من میگی پیشی من بگم موش عیب داره ؟
لیرا دراز کشید و چیزی نگفت یونگی یکی از دستای لیرا رو روی بالشت دراز کرد و سرشو روی دست لیرا گذاشت
¥ پس بزار این پیشی شیطون تو بغل موش کوچولوش بخابه !
لیرا با دست دیگشت موهای یونگی رو نوازش کرد و هر دو خابشون برد ...
**
بستونه دیگه خیلی نوشتم وسط امتحانااات فردا امتحان قران دارم شما میاین بدیننن ؟
مرسی ک حمایت میکنین خیلی دوستون دادم ..
پارت 31
لیرا همکاری میکرد ... براش مهم نبود اشتباهه و این کار با نقشه اقای یونگی هم جور در میومد ...
یونگی حلقه دور کمد لیرا رو محکم تر کرد و لیرا دستاشو روی شقیقه و گونه های یونگی حرکت میداد
اما برخورد عضوش به بدن لیرا بدنش یخ کرد خاست خودشو ازش دور کنه که حلقه محکم دور کمرش نزاشت ازش جدا شد
- اههههه یونگیاا
یونگی که انگار کاملا خمار بود بی توجه سرشو توی گردن لیرا فرو برد و شروع به بوسیدن کرد ...
همونجور که گردنشو میبوسید گاز های ریزی هم میگرفت که باعث میشد صدای لیرا در بیاد
- اخخ ایییی
با صدای تق تق در یونگی از حرکت ایستاد
¥ ایش تف
بعد بلند داد زد
¥ چی میخای
صدای خدمتکار بلند شد : قر...بان
¥ بنال دیگه
خدمتکار : تلفن با خانم لیرا کار دارن
لیرا که ترسیده بود خداروشکر کرد از اون دفعه که یونگی بدجور تنبیهش کرده بود خیلی درد نسیبش شده بود ... دیگه نمیخاست تکرار شه
اروم از جاش بلند شد و به سمت در رفت
یونگی همونجور که مچشو روی پیشونیش گذاشته بود گفت
¥ فک نکن از دستم در رفتی !
لیرا نفس عمیقی کشید و از اتاق خارج شد...
***
اقای مین نفس عمیقی کشید
+ با یونگی چطوری پیش میره
- هوفف پسرتون واقعا منحرفه واقعا ایده ای براش ندارم
اقای مین خندید
+ مثل اینکه از قمار بازی تغییر کاردبرد دادی !
- هوففف دقیقا
گوشی را قطع کرد و برگشت توی اتاق با دیدن قیافه ای که نمیتونست اعتراف نکنه خیلی جذابه که حالا خاب بود لبخندی روی لبش امد رو لبه تخت نشست
- پیشی شیطون !
ایرا سرشو برگدوند تا کش موهاشو باز کنه
¥ پس تو موشم میشی ؟
لیرا جا خورد
- م....مگه خاب نبودی ؟
¥ ورود این موش کوچولوی قمار باز انقد سر و صدا ایجاد کرد که بیدار شدم ...
- موش ؟!
¥ چطور تو به من میگی پیشی من بگم موش عیب داره ؟
لیرا دراز کشید و چیزی نگفت یونگی یکی از دستای لیرا رو روی بالشت دراز کرد و سرشو روی دست لیرا گذاشت
¥ پس بزار این پیشی شیطون تو بغل موش کوچولوش بخابه !
لیرا با دست دیگشت موهای یونگی رو نوازش کرد و هر دو خابشون برد ...
**
بستونه دیگه خیلی نوشتم وسط امتحانااات فردا امتحان قران دارم شما میاین بدیننن ؟
مرسی ک حمایت میکنین خیلی دوستون دادم ..
۱۱۴.۰k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.