fake kook
fake kook
part*⁵¹
کوک: یعنی بمونم
م: اره
کوک: خب باشه
ا.ت: مامان من خوابم میاد برم بخوابم
کوک: چی کجا؟
ا.ت: بخوابم دیگه
م: باشه برو
رفتم تو اتاقم درو بستم لباس خوابمو پوشیدم خوابیدم
دوساعت بعد
از خواب بیدار شدم سرم درد میکرد رفتم تو اشپز خونه که یه قرص بخورم مامانم و جونگکوک نشسته بودن داشتن باهم حرف میزدن
ا.ت: شما هنوز بیدارید
کوک: صدامون بلند بود؟ بیدارت کردیم؟
ا.ت: نه سرم درد میکرد اومدم یه قرص بخورم
کوک: سرت درد میکنه اگه میخوای تا ببرمت دکتر
ا.ت: نه قرص بخورم استراحت کنم خوب میشم
کوک: مطمئن باشم
ا.ت: اره مامان نگاه چی میکنی
م: این کیه داره تو حیاط راه میره
لامپا خاموش بود قیافشو نمیدیدیم
ا.ت: وایی این کیه مامان
کوک: یه لحظه صبر کنید من میرم نگاه میکنم
ا.ت: نه نرو
م: راسمیگه نرو
کوک: نترسید چیزی نمیشه
م: خب بیا این قابلمه رو بگیر نزدیکش شدی بزن تو سرش
ا.ت: مامان دیوونه شدی
م: چیمیگی راس میگم
کوک: وایسید صدای کلید میاد
م: وایی
ا.ت: مامان من میترسم
صدای پاش میومد اومد داخل
پ: بیدارید؟
کوک: عمو که
ا.ت: بابا
پ: چیشده
ا.ت: میدونی چقدر ترسوندیمون
پ: چرا
م: الان ساعت ۳ خودت فک کن یکی کلید بندازه بیاد داخل تو که گفتی امشب نمیای
پ: کارم زود تموم شد اومدم دیگه
کوک: سلام
پ: سلام تو اینجا چیکار میکنی
م: خب تو شب گفتی نمیای گفتم جونگکوک پیشمون بمونه
پ: اها خب باشه بریم بخوابیم
م: بریم
کوک: سرت چطوره هنوز درده
ا.ت: مامانم بهت چی گفت
کوک: چیزی مهمی نمیگفت
ا.ت: خب چی گفت
کوک: بچگی تعریف میکرد
ا.ت: خب میخوای بری؟
کوک: اره دیگه عمو اومد
ا.ت: نرو دیگه
کوک: چرا
ا.ت: یه امشب بمون
کوک: باشه نگفتی سرت درده؟
ا.ت: نه خوب شدم
کوک: خب من همینجا میخوابم
ا.ت: چرا اینجا؟ خب بیا تواتاقم
کوک: نه اگه بابات بلند شد دیدمون بد میشه
ا.ت: بابام اصلا نمیدونه اتاقم کجاست😂
#کوک
#فیک
#سناریو
part*⁵¹
کوک: یعنی بمونم
م: اره
کوک: خب باشه
ا.ت: مامان من خوابم میاد برم بخوابم
کوک: چی کجا؟
ا.ت: بخوابم دیگه
م: باشه برو
رفتم تو اتاقم درو بستم لباس خوابمو پوشیدم خوابیدم
دوساعت بعد
از خواب بیدار شدم سرم درد میکرد رفتم تو اشپز خونه که یه قرص بخورم مامانم و جونگکوک نشسته بودن داشتن باهم حرف میزدن
ا.ت: شما هنوز بیدارید
کوک: صدامون بلند بود؟ بیدارت کردیم؟
ا.ت: نه سرم درد میکرد اومدم یه قرص بخورم
کوک: سرت درد میکنه اگه میخوای تا ببرمت دکتر
ا.ت: نه قرص بخورم استراحت کنم خوب میشم
کوک: مطمئن باشم
ا.ت: اره مامان نگاه چی میکنی
م: این کیه داره تو حیاط راه میره
لامپا خاموش بود قیافشو نمیدیدیم
ا.ت: وایی این کیه مامان
کوک: یه لحظه صبر کنید من میرم نگاه میکنم
ا.ت: نه نرو
م: راسمیگه نرو
کوک: نترسید چیزی نمیشه
م: خب بیا این قابلمه رو بگیر نزدیکش شدی بزن تو سرش
ا.ت: مامان دیوونه شدی
م: چیمیگی راس میگم
کوک: وایسید صدای کلید میاد
م: وایی
ا.ت: مامان من میترسم
صدای پاش میومد اومد داخل
پ: بیدارید؟
کوک: عمو که
ا.ت: بابا
پ: چیشده
ا.ت: میدونی چقدر ترسوندیمون
پ: چرا
م: الان ساعت ۳ خودت فک کن یکی کلید بندازه بیاد داخل تو که گفتی امشب نمیای
پ: کارم زود تموم شد اومدم دیگه
کوک: سلام
پ: سلام تو اینجا چیکار میکنی
م: خب تو شب گفتی نمیای گفتم جونگکوک پیشمون بمونه
پ: اها خب باشه بریم بخوابیم
م: بریم
کوک: سرت چطوره هنوز درده
ا.ت: مامانم بهت چی گفت
کوک: چیزی مهمی نمیگفت
ا.ت: خب چی گفت
کوک: بچگی تعریف میکرد
ا.ت: خب میخوای بری؟
کوک: اره دیگه عمو اومد
ا.ت: نرو دیگه
کوک: چرا
ا.ت: یه امشب بمون
کوک: باشه نگفتی سرت درده؟
ا.ت: نه خوب شدم
کوک: خب من همینجا میخوابم
ا.ت: چرا اینجا؟ خب بیا تواتاقم
کوک: نه اگه بابات بلند شد دیدمون بد میشه
ا.ت: بابام اصلا نمیدونه اتاقم کجاست😂
#کوک
#فیک
#سناریو
۲۲.۸k
۰۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.