رمان زندگی جدیدم پارت2
تهیونگ _
من اونا بردم خونه یکم بهش نگاه کردم سه رلگه هاا چقدر میرن دقیقا؟ اگ بتونم این بفروشم پولدار میشم
جیمین _
دادش اومدی
این کیه
تهیونگ_ اینو تو درواز ها پیاد کردم
جیمین _ این بوی انسان میده و خون اشام و گرگینه چرا ؟
تهیونگ_ چون سه رگست
جیمین_ نباید اونا از درواز هااا میداختی بیرون اگکسی بفهمه مارو زنده نمیزه
تهیونگ_ هیچی نمیشه وقتی اوردمش کسی منو ندید
جیمین_ دقیقا الان میخای باهاش چکار کنی
تهیونگ_میخام بفروشم
جیمین _ دادش فکر نمیکنی کارت زیادی بد نیست
تهیونگ_ باید چکار کنیم دیگ هیج پولی نداریم خون باید بریم بخریم که پولشو نداریم اینجوری بمونیم میمیرم
جیمین _ حالا کی اینو میخره
تهیونگ_ من یکرو میشناسم که اینکارست ازش میخام برام مشتری پیدا کنه
جیمین _ کی میخای باهاش حرف بزنی
تهیونگ_ فردا میرم پیشش
ات_
چشمم باز کردم تو یک خونی بودم
دوتا پسر اون ترف بودن
وقتی همه چی یادم اومد داد زدم
اون دوتا پسر منو نگاه کردن
ات_ من کجام شماها کی هستین با داد کی منو اینجا اورد
تهیونگ_ اروم باش دختر تو جنگل افتاد بودی ترو اوردم اینجا
ات_ ممنون ولی تو کی هستی
تهیونگ_ اسم تهیونگ 29 سالمه اینم دادشمه جیمین 19 سالشه
جیمین_ سلام
ات_ سلام
جیمین _ تو کی هستی
ات_ ات هستم 23 سالمه
ات _ خانوادتون کجاست؟ اینجا کجاست کدوم شهریم
جیمین_ ما خانواده نداریم اینجا هم شهر نیست اینجا سرزمین خون اشام هاست با خنده
ات_ با این حرفش شاخ در اوردم چی گفت سرزمین خون اشام هاا اینجا چخبر بازم ترسیدم
برای پارت بعدی
7لایک
20کامنت
من اونا بردم خونه یکم بهش نگاه کردم سه رلگه هاا چقدر میرن دقیقا؟ اگ بتونم این بفروشم پولدار میشم
جیمین _
دادش اومدی
این کیه
تهیونگ_ اینو تو درواز ها پیاد کردم
جیمین _ این بوی انسان میده و خون اشام و گرگینه چرا ؟
تهیونگ_ چون سه رگست
جیمین_ نباید اونا از درواز هااا میداختی بیرون اگکسی بفهمه مارو زنده نمیزه
تهیونگ_ هیچی نمیشه وقتی اوردمش کسی منو ندید
جیمین_ دقیقا الان میخای باهاش چکار کنی
تهیونگ_میخام بفروشم
جیمین _ دادش فکر نمیکنی کارت زیادی بد نیست
تهیونگ_ باید چکار کنیم دیگ هیج پولی نداریم خون باید بریم بخریم که پولشو نداریم اینجوری بمونیم میمیرم
جیمین _ حالا کی اینو میخره
تهیونگ_ من یکرو میشناسم که اینکارست ازش میخام برام مشتری پیدا کنه
جیمین _ کی میخای باهاش حرف بزنی
تهیونگ_ فردا میرم پیشش
ات_
چشمم باز کردم تو یک خونی بودم
دوتا پسر اون ترف بودن
وقتی همه چی یادم اومد داد زدم
اون دوتا پسر منو نگاه کردن
ات_ من کجام شماها کی هستین با داد کی منو اینجا اورد
تهیونگ_ اروم باش دختر تو جنگل افتاد بودی ترو اوردم اینجا
ات_ ممنون ولی تو کی هستی
تهیونگ_ اسم تهیونگ 29 سالمه اینم دادشمه جیمین 19 سالشه
جیمین_ سلام
ات_ سلام
جیمین _ تو کی هستی
ات_ ات هستم 23 سالمه
ات _ خانوادتون کجاست؟ اینجا کجاست کدوم شهریم
جیمین_ ما خانواده نداریم اینجا هم شهر نیست اینجا سرزمین خون اشام هاست با خنده
ات_ با این حرفش شاخ در اوردم چی گفت سرزمین خون اشام هاا اینجا چخبر بازم ترسیدم
برای پارت بعدی
7لایک
20کامنت
۳.۹k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.