ستاره ی قرمز من پارت ۶
ستاره ی قرمز من پارت ۶
سریع میکو رو بردم پیش موری سان
موری : چه اتفاقی افتاده
میکو : کارشو انجام داد ولی نمیدونم چرا به خودش شلیک کرد
موری : یعنی خودش به خودش شلیک کرد
چویا : آره
از دید موری
میکو رو بردم درمانگاه مافیا ( مثل مال اژانسه که میشه اتاق یوسانو )
بلاخره عمل انجام شد
از اتاق رفتم بیرون چویا خیلی نگران دم در اتاق بود
چویا : چی شده
موری: حالش خوبه
چویا : کی با هوش میاد
موری : احتمالا چند ساعت دیگه
چویا : میتونم ببینمش
از دید میکو
لعنتی هنوز ....زندم شروع به گریه کردم که چویا سانو دیدم
میکو : چ....چو....یا...سان
چویا : چی شده چرا به خودت شلیک کردی
میکو : م....من ....از خون میترسم ....و اون....اون دختری که باید .... میکشتم ....
دوست بچگیم بود نمیخواستم بکشمش ولی اگه این کارو ....نمیکردم برای مافیا یه خیانت کار حساب میشدم .....برای همین این کارو کردم چویا سان .....لطفا دیگه......بهم نگو کسیو بکشم
ذهن چویا : واقعا نمیدونم چی بایددد بگمممممممممم
چویا : ب...باشه
بعد چویا سان از اینجا رفت
از دید چویا
باید با موری سان حرف بزنم
دم در اتاق موری
در زدن و وارد شدن
موری : چویا سان چیزی میخواستی بهم بگی
چویا : راستش در مورد میکوعه او .....اون به درد مافیا نمیخوره
موری: چرا
چویا : جریانو برای موری سان تعریف کردم
موری : پس جریان از این قراره باشه میکو از الان به بعد عضو مافیای بندر نیست
چویا : ممنون
سریع میکو رو بردم پیش موری سان
موری : چه اتفاقی افتاده
میکو : کارشو انجام داد ولی نمیدونم چرا به خودش شلیک کرد
موری : یعنی خودش به خودش شلیک کرد
چویا : آره
از دید موری
میکو رو بردم درمانگاه مافیا ( مثل مال اژانسه که میشه اتاق یوسانو )
بلاخره عمل انجام شد
از اتاق رفتم بیرون چویا خیلی نگران دم در اتاق بود
چویا : چی شده
موری: حالش خوبه
چویا : کی با هوش میاد
موری : احتمالا چند ساعت دیگه
چویا : میتونم ببینمش
از دید میکو
لعنتی هنوز ....زندم شروع به گریه کردم که چویا سانو دیدم
میکو : چ....چو....یا...سان
چویا : چی شده چرا به خودت شلیک کردی
میکو : م....من ....از خون میترسم ....و اون....اون دختری که باید .... میکشتم ....
دوست بچگیم بود نمیخواستم بکشمش ولی اگه این کارو ....نمیکردم برای مافیا یه خیانت کار حساب میشدم .....برای همین این کارو کردم چویا سان .....لطفا دیگه......بهم نگو کسیو بکشم
ذهن چویا : واقعا نمیدونم چی بایددد بگمممممممممم
چویا : ب...باشه
بعد چویا سان از اینجا رفت
از دید چویا
باید با موری سان حرف بزنم
دم در اتاق موری
در زدن و وارد شدن
موری : چویا سان چیزی میخواستی بهم بگی
چویا : راستش در مورد میکوعه او .....اون به درد مافیا نمیخوره
موری: چرا
چویا : جریانو برای موری سان تعریف کردم
موری : پس جریان از این قراره باشه میکو از الان به بعد عضو مافیای بندر نیست
چویا : ممنون
۶.۵k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.