Promise🦢🐾 p²⁰
تهیونگ « عااا موضوع اصلی امشب همین بود...هیونگ ایشون کیم یونجین خواهر بنده و میکاپر جدید کمپانی و ایشون اون یونهی دوست یونجین و میکاپ آرتیست توانمند کمپانی هستند...حالا ماجرا هایی پیش اومده که چرا یونجین از دگو اومد سئول بهتون میگم...فعلا بفرمایید سر میز....
یونجین « از اول مهمونی حس خوبی به یکی از استف ها نداشتم...خیلی منو یونهی رو بد نگاه میکرد. و انگار همش کنجکاو بود رابطه دوتا دختر جوون با اعضا رو بفهمه....مشغول غذا خوردن بودیم که دوباره متوجه نگاه های مکررش شدم...هی پیس پیس یون یون....
یونهی « هوم چیه...
یونجین « تو اون استف رو میشناسی؟
یونهی « وو دول شیک رو میگی؟؟
یونجین « دول شیک؟
یونهی « دول شیک منجیر با تجربه اس ام بوده که منجیر کارآموز ها و ایدل های مختلف بوده...بخاطر تموم شدن قراز داداش با اس ام به هایب اومد....یه مدت کارآموزای اس ام شایعه کرده بودند به کارآموز های دختر نگاه هیز و خریدارانه ای داره و یکبار نزدیک بوده به یکی از کارآموز ها تجاوز کنه...از وقتی هم اومده هایب با نگاهش همه دخترای هایبو خورده از منجیر و استف بگیر تا میکاپ ارتیستا....
یونجین با شنیدن حرفای. یونهی آب دهنش رو قورت داد و اشتهاش رو از دست دادــ.
یونهی « چرا اینو میپرسی؟!
یونجین « از وقتی اومدیم خیلی به من و تو بد نگاه میکنه...من..من میترسم...
یونهی « آره فهمیدم....یااا نگران نباش...خداروشکر بیگ هیت یه کمپانی نسبتا امنیه...لاقل تا اوجا که میشناسمش...غذاتو بخور دختر رنگت شده مث گچ...*گرفتن دستاش...انگار قندیل بستی...یذره عادی باش بیشتر ریدی که جلو اینهمه آدم:/
جیمین « از وقتی شروع به خوردن غذا کردیم متوجه ترس نامحسوس یونجین شدم اما نمیدونستم چرا...اما همش زیر چشی به دول شیک هیونگ نگاه میگرد...اون بازم نکنه...عایشش...جند دقیقه ای مشغول صحبت با یونهی شد که حالت چهرش. بدتر شد...یونهی نگران به نظر میومد...یا یونجین شی خوبی؟!
یونجین « با صدای جیمین سرمو بالا گرفتم و لبخند مصنوعی زدم...آ..آره بابا خوبم...سوکجین اوپا...ته ته اوپا ممنون بابت غذا...من میرم یه تلفن مهم دارم...و بعد با عجله اون جمع رو ترک کردم...
تهیونگ « برام خیلی عجیب بود چون یونجین همیشه غذاشو کامل میخورد مخصوصا وقتی سوپ جلبک و دوکبوکی باشه....رنگ پریدش نشون حال خوبش نبود...انگار غیر من جیمین و یونهی هم این ماجرا رو فهمیده بودند...
یونجین « از اول مهمونی حس خوبی به یکی از استف ها نداشتم...خیلی منو یونهی رو بد نگاه میکرد. و انگار همش کنجکاو بود رابطه دوتا دختر جوون با اعضا رو بفهمه....مشغول غذا خوردن بودیم که دوباره متوجه نگاه های مکررش شدم...هی پیس پیس یون یون....
یونهی « هوم چیه...
یونجین « تو اون استف رو میشناسی؟
یونهی « وو دول شیک رو میگی؟؟
یونجین « دول شیک؟
یونهی « دول شیک منجیر با تجربه اس ام بوده که منجیر کارآموز ها و ایدل های مختلف بوده...بخاطر تموم شدن قراز داداش با اس ام به هایب اومد....یه مدت کارآموزای اس ام شایعه کرده بودند به کارآموز های دختر نگاه هیز و خریدارانه ای داره و یکبار نزدیک بوده به یکی از کارآموز ها تجاوز کنه...از وقتی هم اومده هایب با نگاهش همه دخترای هایبو خورده از منجیر و استف بگیر تا میکاپ ارتیستا....
یونجین با شنیدن حرفای. یونهی آب دهنش رو قورت داد و اشتهاش رو از دست دادــ.
یونهی « چرا اینو میپرسی؟!
یونجین « از وقتی اومدیم خیلی به من و تو بد نگاه میکنه...من..من میترسم...
یونهی « آره فهمیدم....یااا نگران نباش...خداروشکر بیگ هیت یه کمپانی نسبتا امنیه...لاقل تا اوجا که میشناسمش...غذاتو بخور دختر رنگت شده مث گچ...*گرفتن دستاش...انگار قندیل بستی...یذره عادی باش بیشتر ریدی که جلو اینهمه آدم:/
جیمین « از وقتی شروع به خوردن غذا کردیم متوجه ترس نامحسوس یونجین شدم اما نمیدونستم چرا...اما همش زیر چشی به دول شیک هیونگ نگاه میگرد...اون بازم نکنه...عایشش...جند دقیقه ای مشغول صحبت با یونهی شد که حالت چهرش. بدتر شد...یونهی نگران به نظر میومد...یا یونجین شی خوبی؟!
یونجین « با صدای جیمین سرمو بالا گرفتم و لبخند مصنوعی زدم...آ..آره بابا خوبم...سوکجین اوپا...ته ته اوپا ممنون بابت غذا...من میرم یه تلفن مهم دارم...و بعد با عجله اون جمع رو ترک کردم...
تهیونگ « برام خیلی عجیب بود چون یونجین همیشه غذاشو کامل میخورد مخصوصا وقتی سوپ جلبک و دوکبوکی باشه....رنگ پریدش نشون حال خوبش نبود...انگار غیر من جیمین و یونهی هم این ماجرا رو فهمیده بودند...
۹۴.۲k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.