ماه ابی
ماه ابی
پارت۷
ویو لنو:
-دوست ندارم نمیدم
وینی:پس پرو شدی
به بادیگاردش اشاره کرد کوک و بگیرن بادیگارده تا اومت دستای کوک و بگیره با پا زدم به ... (اونجاش اره)
وینی:ای حرومی
با قدرت رعد و برقش که بهم زد افتادم زمین و بیهوش شدم
ویو کوک:
وقتی اونکارو با لنو کرد نفرت جلو چشام گرفت و ذهنش خوندم(ذهن وینی)
ذهن وینی:
بهتره لنورو بکشم هرچه سریع تر اما باید چطوری بکشمش؟
اها فهمیدم بهتره حواس کوک و پرت کنم و با یه رعد و برق زدن به قلبش میکشمش
پایان ذهن وینی:
-ای هرزه پس میخای لنو بکشی ها؟اونم با قدرت رعد برقت تو هیچ گ.وهی نمیتونی بخوری
با قدرت ابی که داشتم خسیش کردم
وینی:ای پسره..
نزاشتم حرفش بزنه که با قدرت لنو که اتیش بود اتیشش زدم
وینی:ایی سوختممم..سوختممم(داد فریاد)
ولش بک قبله اینکه کوک از اون عمارت فرار کنه:
بالا لنو رو کنار گذاشتم چشمم به قدرتاش که توی شیشه معلق بودن افتاد رفتم سمت شیشه و درش باز کردم قدرتاش اومتم سمتم اولش که قدرتاش وارد بدنم شدن درد داشت اما بد چن دیقه خوب شدن انگار قوی تر شده بودم
پایان فلش بک:
نامی:وینییی وینی(نگران و هول)چیکار کردی پسره بیشور
لنو افتاده بود رو زمین رفتم سراغش که با فشی که داد به خودم اومدم
-بیشور عمته
نامی:خفه شوو با زندگیم چیکار کردیی
-اون بهت خیانت کرده احمقق با من ازدواج کرده ولی بازم هنوز دوسش داری؟
نامی:هرچه باشه هنوزم جزو اموالمههه(داد)زودتر این بیصاحابی خاموش کنن
-اگه میتونی خودت خاموشش کن
نامی هرکاری کرد نتونست اتیش خاموش کنه واسه همین بعد چند دیقه وینی پودر شد
نامی اومت سمتم و انداختم رو زمین گلومو گرفت و فشار داد نفرت جلو چشاش گرفته بود که لنو بهشون اومد
+اینجا چخبره(با صدای اروم و گیج)
-کمکم کن لنو(شمرده شمرده و صرفه)
لنو سریع بلند شدو نامجون بزرو ازم جدا کرد سریع بلن شدم و رفتم سمت اتاق و درو قفل کردم لنو نامجون و ول کرد اومد سمت درو داد و فریاد میکرد
نامی:این دره کوفتیو باز کنن
ویو لنو:
وقتی بهوش اومتم نامی و کوک داشتن دعوا میکردن نامجون داشت کوک و خفه میکرد به زور از هم جداشون کردم کوک رفت تو اتاق
نامجون و ول کردم رفت سمت در اتاق داد و فریا میکرد بد چن دقیقه از در جداش کردم و نشوندمش رو مبل
+چیشده نامجون؟
همه چیو برام تعریف کرد
+اَ پراممم ینی الا وینی مرد؟
نامی:اره(اشک)
به خودم اومدم و سرش و گذاشتم تو لای سینه هام
نامی:اومم بزرگ و نرمن
+بیشور منحرف
درسه ۱۶سالم بود اما سینه هام بزرگ و گرد بود خیلیم نرم واسه همی کوک تو یتیم خونه اذیتم میکرد
+الان حالت خوب شد؟
نامی:هوم ولی دوس دارم بیشتر تو بغلت باشم
+اوک
تا یه ربع صدایی از نامجون در نیومد
+نامجون
رومو برگدوندم سمتش دیدم خابه روبه روم نگا کردم دیدم کوک جلومه
-اصنم حسود نیستم(پوکر)
+ینی الا توام بغل میخای؟
-خیر اونارو میخام(لبخند شیطنتی)
+گمشو سگ
-عههه چیه خب بزرگ و نرمن ادم دوست داره هروز بهشون دس بزنه
+هوم
سر نامجون بلند کردم گذاشتم رو متکایی که رو مبل بود یه پتو ام کشیدم روش
+میشه بریم بیرون؟
-هوم اره فقط بیا بغلم چون بال نداری
+دلم برا بالا تنگ شده(بغض)
-ولشون کن بیا بغلم
+باشه
رفتم بغلش و پرواز کردیم سمت یه دریاچه که کمی دور تر از خونه نامجون بود
ادامش پارت بعد-
پارت۷
ویو لنو:
-دوست ندارم نمیدم
وینی:پس پرو شدی
به بادیگاردش اشاره کرد کوک و بگیرن بادیگارده تا اومت دستای کوک و بگیره با پا زدم به ... (اونجاش اره)
وینی:ای حرومی
با قدرت رعد و برقش که بهم زد افتادم زمین و بیهوش شدم
ویو کوک:
وقتی اونکارو با لنو کرد نفرت جلو چشام گرفت و ذهنش خوندم(ذهن وینی)
ذهن وینی:
بهتره لنورو بکشم هرچه سریع تر اما باید چطوری بکشمش؟
اها فهمیدم بهتره حواس کوک و پرت کنم و با یه رعد و برق زدن به قلبش میکشمش
پایان ذهن وینی:
-ای هرزه پس میخای لنو بکشی ها؟اونم با قدرت رعد برقت تو هیچ گ.وهی نمیتونی بخوری
با قدرت ابی که داشتم خسیش کردم
وینی:ای پسره..
نزاشتم حرفش بزنه که با قدرت لنو که اتیش بود اتیشش زدم
وینی:ایی سوختممم..سوختممم(داد فریاد)
ولش بک قبله اینکه کوک از اون عمارت فرار کنه:
بالا لنو رو کنار گذاشتم چشمم به قدرتاش که توی شیشه معلق بودن افتاد رفتم سمت شیشه و درش باز کردم قدرتاش اومتم سمتم اولش که قدرتاش وارد بدنم شدن درد داشت اما بد چن دیقه خوب شدن انگار قوی تر شده بودم
پایان فلش بک:
نامی:وینییی وینی(نگران و هول)چیکار کردی پسره بیشور
لنو افتاده بود رو زمین رفتم سراغش که با فشی که داد به خودم اومدم
-بیشور عمته
نامی:خفه شوو با زندگیم چیکار کردیی
-اون بهت خیانت کرده احمقق با من ازدواج کرده ولی بازم هنوز دوسش داری؟
نامی:هرچه باشه هنوزم جزو اموالمههه(داد)زودتر این بیصاحابی خاموش کنن
-اگه میتونی خودت خاموشش کن
نامی هرکاری کرد نتونست اتیش خاموش کنه واسه همین بعد چند دیقه وینی پودر شد
نامی اومت سمتم و انداختم رو زمین گلومو گرفت و فشار داد نفرت جلو چشاش گرفته بود که لنو بهشون اومد
+اینجا چخبره(با صدای اروم و گیج)
-کمکم کن لنو(شمرده شمرده و صرفه)
لنو سریع بلند شدو نامجون بزرو ازم جدا کرد سریع بلن شدم و رفتم سمت اتاق و درو قفل کردم لنو نامجون و ول کرد اومد سمت درو داد و فریاد میکرد
نامی:این دره کوفتیو باز کنن
ویو لنو:
وقتی بهوش اومتم نامی و کوک داشتن دعوا میکردن نامجون داشت کوک و خفه میکرد به زور از هم جداشون کردم کوک رفت تو اتاق
نامجون و ول کردم رفت سمت در اتاق داد و فریا میکرد بد چن دقیقه از در جداش کردم و نشوندمش رو مبل
+چیشده نامجون؟
همه چیو برام تعریف کرد
+اَ پراممم ینی الا وینی مرد؟
نامی:اره(اشک)
به خودم اومدم و سرش و گذاشتم تو لای سینه هام
نامی:اومم بزرگ و نرمن
+بیشور منحرف
درسه ۱۶سالم بود اما سینه هام بزرگ و گرد بود خیلیم نرم واسه همی کوک تو یتیم خونه اذیتم میکرد
+الان حالت خوب شد؟
نامی:هوم ولی دوس دارم بیشتر تو بغلت باشم
+اوک
تا یه ربع صدایی از نامجون در نیومد
+نامجون
رومو برگدوندم سمتش دیدم خابه روبه روم نگا کردم دیدم کوک جلومه
-اصنم حسود نیستم(پوکر)
+ینی الا توام بغل میخای؟
-خیر اونارو میخام(لبخند شیطنتی)
+گمشو سگ
-عههه چیه خب بزرگ و نرمن ادم دوست داره هروز بهشون دس بزنه
+هوم
سر نامجون بلند کردم گذاشتم رو متکایی که رو مبل بود یه پتو ام کشیدم روش
+میشه بریم بیرون؟
-هوم اره فقط بیا بغلم چون بال نداری
+دلم برا بالا تنگ شده(بغض)
-ولشون کن بیا بغلم
+باشه
رفتم بغلش و پرواز کردیم سمت یه دریاچه که کمی دور تر از خونه نامجون بود
ادامش پارت بعد-
۲۴.۵k
۱۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.