استاد ماهر(دکتر قلب من)🫂🥺❤ part𖣘𖣘①③𖣘𖣘
کوک:راستش میدونی،من از تو اصلا خوشم نمیاد
جینهو:این حس متقالبه فرزندم
کوک:ایششششششش بی تر ادب
جینهو:به تو رفتم اومممم*زبون درازی*
کوک:به سلامت
.
.
.
هیوک:کوک کجا میمونه؟
شوگا:نمیدونم هنوز خبری نیست
فلش بک به ۷ سال پیش:/
(شب)
کوک:/
من چقدر بدبختم؟ چرا کسی ازم خوشش نمیاد؟
اون بابام که منو از خونه انداخت بیرون،اونم از مامانم که فقط میگه باید مهندس بشی
بابام من دوست دارم دکتر بشم به شما چه ربطی داره؟
من میخوام ی دندونپزشک موفق بشم نمیخوام ی مهندسی بشم که چون از سر علاقع درسشو نخونده و هیچی بلد نیست و بخاطر نابلدیم تحقیرم کنن،
مث ولگردای توی خیابونا ی گوشه نشستم و دارم به مردمی که با خوشحالی زندگیشونو میکنن نگاه میکنم ،چیمیشد منم جای اونا بودم
نفهمیدم کی چشمام خیس شدن ، ولی دیگه برام مهم نبود ، بزار هرجی میخوان راجبم بگن
هیوک:/
داشتیم با میا تو خیابون قدم میزدیم:
واقعا هوای خوبیه
میا:اره خیلی خوبه واقعا
هیوک:میا؟
میا:جانم؟
هیوک:اون پسررو نگاه
میا:بنده خدا ،چرا اونطوریه؟
هیوک:ا..اون که پسر جئونه
میا:چی؟
هیوک:بابا جئون همسایه مادرمیناس
میا:از کجا میشناسیش؟
هیوک:چندبار توی کوچه دیده بودمش
میا:چرا اونطوری شده؟
هیوک:نمیدونم بیا بریم پیشش
.
.
هیوک:پسر جون؟پسر جون؟
کوک:بله؟
هیوک:چرا اینجا نشستی؟
کوک:به شما ارتباطی داره؟
هیوک:بلند شو بریم پیش پدر مادرت اونا میدونن اینجایی؟
کوک:پیش پدر مادری که از خونه پرتم کردن بیرون؟پیش پدرمادری که اصلا دوسم ندارن؟
هیوک:خوب بلند شو بریم خ...
کوک:نمیام
هیوک:اگه میخوای مثل ولگردا همینجا باشی باشه
میا:پاشو پسرم باشو لجبازی نکن
کوک:و..ولی
میا:اسمت و میشه بگی؟
کوک:کوک جونگکوک .
میا:خوب جونگکوک پاشو بریم خونه ما بعدا ی فکری میکنیم کجا بری
کوک:من نمیخوام ی باری رو دوش شما باشم همه ولم کردن شمام ولم کنین
میا:لجبازی نکن دیگه بلند شو
...
پ.ف:/
هیوک:به تهیونگ بگو کلید ی واحد از اپارتمان توی ** رو بگو بده بهش،شاید معذب باشه که بیاد پیشمون .
شوگا: چشم عمو جون بهش میگم
هیوک:ممنون
شوگا:داستی عمو درباره مدیریت ..
هیون:شنیدم ،تهیونگ میتونه درستش کنه ، توم باید کمکش کنی دست تنهایی خیلی سخته
شوگا:چشم ، اگه کاری ندارین ..
هیوک:برو به کارت برس پسرم
شوگا:ممنون*رفت*
.
.
.
فردا:/
جینهو:خوب دیگه من برم
میا:باش برو دخترم مراقب خودت باش منم تا چند ساعت دیگه میام
جینهو:چشم
داشتم میرفتم که
...
خورد تو ذوقتون؟؟
جینهو:این حس متقالبه فرزندم
کوک:ایششششششش بی تر ادب
جینهو:به تو رفتم اومممم*زبون درازی*
کوک:به سلامت
.
.
.
هیوک:کوک کجا میمونه؟
شوگا:نمیدونم هنوز خبری نیست
فلش بک به ۷ سال پیش:/
(شب)
کوک:/
من چقدر بدبختم؟ چرا کسی ازم خوشش نمیاد؟
اون بابام که منو از خونه انداخت بیرون،اونم از مامانم که فقط میگه باید مهندس بشی
بابام من دوست دارم دکتر بشم به شما چه ربطی داره؟
من میخوام ی دندونپزشک موفق بشم نمیخوام ی مهندسی بشم که چون از سر علاقع درسشو نخونده و هیچی بلد نیست و بخاطر نابلدیم تحقیرم کنن،
مث ولگردای توی خیابونا ی گوشه نشستم و دارم به مردمی که با خوشحالی زندگیشونو میکنن نگاه میکنم ،چیمیشد منم جای اونا بودم
نفهمیدم کی چشمام خیس شدن ، ولی دیگه برام مهم نبود ، بزار هرجی میخوان راجبم بگن
هیوک:/
داشتیم با میا تو خیابون قدم میزدیم:
واقعا هوای خوبیه
میا:اره خیلی خوبه واقعا
هیوک:میا؟
میا:جانم؟
هیوک:اون پسررو نگاه
میا:بنده خدا ،چرا اونطوریه؟
هیوک:ا..اون که پسر جئونه
میا:چی؟
هیوک:بابا جئون همسایه مادرمیناس
میا:از کجا میشناسیش؟
هیوک:چندبار توی کوچه دیده بودمش
میا:چرا اونطوری شده؟
هیوک:نمیدونم بیا بریم پیشش
.
.
هیوک:پسر جون؟پسر جون؟
کوک:بله؟
هیوک:چرا اینجا نشستی؟
کوک:به شما ارتباطی داره؟
هیوک:بلند شو بریم پیش پدر مادرت اونا میدونن اینجایی؟
کوک:پیش پدر مادری که از خونه پرتم کردن بیرون؟پیش پدرمادری که اصلا دوسم ندارن؟
هیوک:خوب بلند شو بریم خ...
کوک:نمیام
هیوک:اگه میخوای مثل ولگردا همینجا باشی باشه
میا:پاشو پسرم باشو لجبازی نکن
کوک:و..ولی
میا:اسمت و میشه بگی؟
کوک:کوک جونگکوک .
میا:خوب جونگکوک پاشو بریم خونه ما بعدا ی فکری میکنیم کجا بری
کوک:من نمیخوام ی باری رو دوش شما باشم همه ولم کردن شمام ولم کنین
میا:لجبازی نکن دیگه بلند شو
...
پ.ف:/
هیوک:به تهیونگ بگو کلید ی واحد از اپارتمان توی ** رو بگو بده بهش،شاید معذب باشه که بیاد پیشمون .
شوگا: چشم عمو جون بهش میگم
هیوک:ممنون
شوگا:داستی عمو درباره مدیریت ..
هیون:شنیدم ،تهیونگ میتونه درستش کنه ، توم باید کمکش کنی دست تنهایی خیلی سخته
شوگا:چشم ، اگه کاری ندارین ..
هیوک:برو به کارت برس پسرم
شوگا:ممنون*رفت*
.
.
.
فردا:/
جینهو:خوب دیگه من برم
میا:باش برو دخترم مراقب خودت باش منم تا چند ساعت دیگه میام
جینهو:چشم
داشتم میرفتم که
...
خورد تو ذوقتون؟؟
۴۰.۵k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.