p 27
p 27
# همخونه-شیطون-من
#ادامه فلش بک
تو راه رفتن...... خیلی... اعصابم خورد بود... طوری ک کارد میزدی.... خونم... در نمیومد..
لعنتیا... پاسپورتمو.. ازم گرفتن انگار..... چ سودی.. براشون... داره..؟
انقدر... درگیر بودم... ک.. حواسم.. ب.. خودم.. نبود.. ک یهو ی ماشین کوبید بهم... چشمامو رو.. هم فشردم و از ماشین.. پیاده شدم... با عصبانیت رفتم ببینم چی شده... ک.. راننده همون ماشینی ک کوبیده بود بم... پیاده شد و اومد سمت من...
مینجا: اقا معلوم هس چیکار میکنین؟(با اخمای در هم رفته)
اقا: ببخشید خانم حواسم نبود
مینجا: یعنی چی ک حواسم نبود؟؟؟!
غرق دعوا کردن.. باهاش.. بودم ک یه چیزی... زیر دلم حس کردم...
سرمو اوردم پایینو دیدم مرده تفنگشو سمتم گرفته
مرده: ارووم عین بچه ادم برو بشین تو ماشین (ماشین خود مرده منظورش بود اونم ارووم گفت )
هم ترسیده بودم، هم عصبی.. زبونم بند اومده بود نمیدونستم چی کار کنم
رفدم سوار ماشین شدم یارو ب یکی از زیر دستاش اشاره کرد ک اون رفت سمت ماشینم و بردتش
تو راه بودیم هنوز زبونم بند اومده بود نمیتونستم حرف بزنم یهو بغضم ترکید و شرو کردم بلند بلند گریه کردم
# همخونه-شیطون-من
#ادامه فلش بک
تو راه رفتن...... خیلی... اعصابم خورد بود... طوری ک کارد میزدی.... خونم... در نمیومد..
لعنتیا... پاسپورتمو.. ازم گرفتن انگار..... چ سودی.. براشون... داره..؟
انقدر... درگیر بودم... ک.. حواسم.. ب.. خودم.. نبود.. ک یهو ی ماشین کوبید بهم... چشمامو رو.. هم فشردم و از ماشین.. پیاده شدم... با عصبانیت رفتم ببینم چی شده... ک.. راننده همون ماشینی ک کوبیده بود بم... پیاده شد و اومد سمت من...
مینجا: اقا معلوم هس چیکار میکنین؟(با اخمای در هم رفته)
اقا: ببخشید خانم حواسم نبود
مینجا: یعنی چی ک حواسم نبود؟؟؟!
غرق دعوا کردن.. باهاش.. بودم ک یه چیزی... زیر دلم حس کردم...
سرمو اوردم پایینو دیدم مرده تفنگشو سمتم گرفته
مرده: ارووم عین بچه ادم برو بشین تو ماشین (ماشین خود مرده منظورش بود اونم ارووم گفت )
هم ترسیده بودم، هم عصبی.. زبونم بند اومده بود نمیدونستم چی کار کنم
رفدم سوار ماشین شدم یارو ب یکی از زیر دستاش اشاره کرد ک اون رفت سمت ماشینم و بردتش
تو راه بودیم هنوز زبونم بند اومده بود نمیتونستم حرف بزنم یهو بغضم ترکید و شرو کردم بلند بلند گریه کردم
۱۲.۸k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.