ارباب خشن
#ارباب_خشن {پارت¹} (گایز شاید تو بعضی جاها بجای مین سو بنویسم مین...گفتم که بدونید)
مین ویو*
باررون نم نم میبارید...کلاه هودیمو روی سرم انداختم_
وای بدنم درد میکنه...برام سخته هم درس بخونم و هم کار کنم_
از توی کیفم هندزفری مو در اوردم و به گوشیم زدم_اهنگ ملایمی رو پلی کردم...وقتی اهنگ گوش میکردم به کل دردامو فراموش میکردم.
پیامی برام اومد_سهون بود...اون دوست پسرمه'ما واقعا همدیگه رو دوست داریم..با دیدن پیامش لبخندی روی لبام نشست.
"سلامت برس خونه و خوب استراحت کن... دوست دارمممم♡"
بارون داشت شدید میشد...قدم هامو سریع کردمو رسیدم به خونه..که دیدم جلوی در خونه.چند نفر جلوی دوتا ماشین سیاه بودن که حتما بادریگارد بودن.
یعنی اون دوتا ماشین سیاه برای کیه؟....اوفف حتما باز طلبکاران...در خونه باز بود_رفتم تو که دیدم
دونفر روی مبل نشستن که یکی شون یکم پیر بود اون یکی جوون بود*پدرمم روبه روشون نشسته بود.
هندزفری رو از تو گوشم در اوردم و جلو رفتم که هرسه به من خیره شدن.
پ/م(پدر مین سو): سلام ...اقای کیم این دخترمه اسمش مین سوعه.
مین سو: سلام.
پ/م: ایشونم پسرشون هستن.
مین سو: خوشبختم..
لبخنده ساختگی زدم و رفتم به اتاقم.لباسامو عوض کردم و موهامو شونه کردم....اه باید میرفتم از اونا پذیرایی میکردم
اگه این کارو نمیکردم پدرم حسابی دعوام میکرد.
در اتاق رو باز کردم و به سمت اشپز خونه رفتم..چرا پسرش یه جوری نگام میکنه.
از همینجا هم میتونستم نگاهشو رو خودم حس کنم..
اب میوه هارو بردم و گذاشتم روی میز و برگشتم توی اتاقم...
چند مین بعد صدای شکستن چیزی اومد..ترسیدم و سریع از اتاق بیرون اومدم..دیدم اقای کیم اسلحه ای طرف پدرم گرفته..وپدرم روی زمین داره به اقای کیم التماس میکنه..
پ/م:لطفا یکم بهم وقت بدید..قول میدم پولتون رو بدم.
رفتم سمت پدرم و خواستم بغلش کنم که منو هل داد..
پ/ج:(اقای کیم یا همون پدر جین) چه طور میخوای 4 میلیون وون رو جور کنی ها؟!
مین سو: هق لطفا پدرمو نکشید...من خودم پولشو جور میکنم..
اقای کیم با پوزخند نگام کردو اسلحشو گذاشت تو کتش..و بعد به سمت پسرش رفت و در گوشش چیزی گفت که پسرش لبخندی زد و به نگاه کرد...و رفت سمت پدرم_
پ/ج: اگه دخترتو به پسرم بفروشی نه تنها حسابت باهام تسویه میشه بلکه بهت 3 میلیون وون میدم.
پ/ج: نظرت چیه؟
پ/م: باشه ...قبوله.
چی..اون..نه من باور نمیکنم اخه چه طور تونست دخترشو بفروشه.
بقیش» و کامنتا ست جانمیشه
مین ویو*
باررون نم نم میبارید...کلاه هودیمو روی سرم انداختم_
وای بدنم درد میکنه...برام سخته هم درس بخونم و هم کار کنم_
از توی کیفم هندزفری مو در اوردم و به گوشیم زدم_اهنگ ملایمی رو پلی کردم...وقتی اهنگ گوش میکردم به کل دردامو فراموش میکردم.
پیامی برام اومد_سهون بود...اون دوست پسرمه'ما واقعا همدیگه رو دوست داریم..با دیدن پیامش لبخندی روی لبام نشست.
"سلامت برس خونه و خوب استراحت کن... دوست دارمممم♡"
بارون داشت شدید میشد...قدم هامو سریع کردمو رسیدم به خونه..که دیدم جلوی در خونه.چند نفر جلوی دوتا ماشین سیاه بودن که حتما بادریگارد بودن.
یعنی اون دوتا ماشین سیاه برای کیه؟....اوفف حتما باز طلبکاران...در خونه باز بود_رفتم تو که دیدم
دونفر روی مبل نشستن که یکی شون یکم پیر بود اون یکی جوون بود*پدرمم روبه روشون نشسته بود.
هندزفری رو از تو گوشم در اوردم و جلو رفتم که هرسه به من خیره شدن.
پ/م(پدر مین سو): سلام ...اقای کیم این دخترمه اسمش مین سوعه.
مین سو: سلام.
پ/م: ایشونم پسرشون هستن.
مین سو: خوشبختم..
لبخنده ساختگی زدم و رفتم به اتاقم.لباسامو عوض کردم و موهامو شونه کردم....اه باید میرفتم از اونا پذیرایی میکردم
اگه این کارو نمیکردم پدرم حسابی دعوام میکرد.
در اتاق رو باز کردم و به سمت اشپز خونه رفتم..چرا پسرش یه جوری نگام میکنه.
از همینجا هم میتونستم نگاهشو رو خودم حس کنم..
اب میوه هارو بردم و گذاشتم روی میز و برگشتم توی اتاقم...
چند مین بعد صدای شکستن چیزی اومد..ترسیدم و سریع از اتاق بیرون اومدم..دیدم اقای کیم اسلحه ای طرف پدرم گرفته..وپدرم روی زمین داره به اقای کیم التماس میکنه..
پ/م:لطفا یکم بهم وقت بدید..قول میدم پولتون رو بدم.
رفتم سمت پدرم و خواستم بغلش کنم که منو هل داد..
پ/ج:(اقای کیم یا همون پدر جین) چه طور میخوای 4 میلیون وون رو جور کنی ها؟!
مین سو: هق لطفا پدرمو نکشید...من خودم پولشو جور میکنم..
اقای کیم با پوزخند نگام کردو اسلحشو گذاشت تو کتش..و بعد به سمت پسرش رفت و در گوشش چیزی گفت که پسرش لبخندی زد و به نگاه کرد...و رفت سمت پدرم_
پ/ج: اگه دخترتو به پسرم بفروشی نه تنها حسابت باهام تسویه میشه بلکه بهت 3 میلیون وون میدم.
پ/ج: نظرت چیه؟
پ/م: باشه ...قبوله.
چی..اون..نه من باور نمیکنم اخه چه طور تونست دخترشو بفروشه.
بقیش» و کامنتا ست جانمیشه
۱.۳k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.