رفتم برازجون، بیمارستان نوبت دکتر داشتم یهو دیدم یه پیرزن
رفتم برازجون، بیمارستان نوبت دکتر داشتم یهو دیدم یه پیرزن رو تخت خوابیده دارن از تو بیمارستان درش میارن پیش خودم گفتم حتما تموم کرده. خیلی متاثر شدم گفتم یه خونواده عزادار شدن. یهو دیدم نه بابا بلند شد نشست از اون طرف هم یکی دیگه قلیون به دست داره میاد طرفش هیچی دیگه اوردنش بیرون قلیون بکشه بعد دوباره ببرنش داخل واسه عمل.
۲۵.۷k
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.