p2
مدرسه تموم شد
ات: بیا بریم کافه که من توش کار میکنم واسه تشکر ازت یه چیزی بهت بدم
رونا: گفتم که تشکر لازم نیست
ات:تو فکر کن مهمون دوستتی
رونا: باشه بریم
ات: تو این ساعت کافه خیلی شلوغه چون مدرسه تعطیل میشه
رونا: پس اکثر بچه ها رو میبینی
ات: اره حتی بعضیاشون واسه قرار میان اینجا... پسرا هم برای زدن مخ پارتنرشون ازم کمک میخوان
رونا: پس تو یه فرشته محبوبی 😂
ات: شاید 😂
ویو ات
رونا رو بردم کافه و یه قهوه و کیک شکلاتی بهش دادم و رفتم سر کارم رئیس زود تر بهم مرخصی داد منم رفتم پیش رونا نشستم
ات: کارم زود تر تموم شد مرسی که منتظر موندی خوب تو از خودت بگو
رونا: منم با مامان و بابام زندگی میکنم و داداشم ۲٠ سالشه چون چند سال رو جهشی خونده امثال دانشگاه رو تموم میکنه و یه پلیس میشه
ات: خواهر یا برادر داشتن چه حسی داره؟
رونا: ناراحتت کردم؟ ببخشید
ات: نه فقط سوال بود اصلا ناراحت نشدم فقط کنجکاو شدم
رونا: خوب بودنشون خیلی خوبه گاهی اوقات کلافه میشی و میگی ای کاش نبودن ولی این حرفو از ته دل نمیزنی و واسه بودنشون خوشحالی چون اونا تو موقعیت های سخت هواتو دارن و ازت حمایت میکنن
ات: چه حس قشنگی یه حسی مثل حس من نوبت به توعه رونا
رونا: واقعا؟... منم همین حسو دارم پس ما خواهر های واقعی هستیم ... من میرم خونه به مامانم کمک کنم تو چیدن وسایل تو کی میری؟
ات: من یه نیم ساعت دیگه میرم خونه
رونا: باشه فردا تو مدرسه میبینمت
ات: بیا بریم کافه که من توش کار میکنم واسه تشکر ازت یه چیزی بهت بدم
رونا: گفتم که تشکر لازم نیست
ات:تو فکر کن مهمون دوستتی
رونا: باشه بریم
ات: تو این ساعت کافه خیلی شلوغه چون مدرسه تعطیل میشه
رونا: پس اکثر بچه ها رو میبینی
ات: اره حتی بعضیاشون واسه قرار میان اینجا... پسرا هم برای زدن مخ پارتنرشون ازم کمک میخوان
رونا: پس تو یه فرشته محبوبی 😂
ات: شاید 😂
ویو ات
رونا رو بردم کافه و یه قهوه و کیک شکلاتی بهش دادم و رفتم سر کارم رئیس زود تر بهم مرخصی داد منم رفتم پیش رونا نشستم
ات: کارم زود تر تموم شد مرسی که منتظر موندی خوب تو از خودت بگو
رونا: منم با مامان و بابام زندگی میکنم و داداشم ۲٠ سالشه چون چند سال رو جهشی خونده امثال دانشگاه رو تموم میکنه و یه پلیس میشه
ات: خواهر یا برادر داشتن چه حسی داره؟
رونا: ناراحتت کردم؟ ببخشید
ات: نه فقط سوال بود اصلا ناراحت نشدم فقط کنجکاو شدم
رونا: خوب بودنشون خیلی خوبه گاهی اوقات کلافه میشی و میگی ای کاش نبودن ولی این حرفو از ته دل نمیزنی و واسه بودنشون خوشحالی چون اونا تو موقعیت های سخت هواتو دارن و ازت حمایت میکنن
ات: چه حس قشنگی یه حسی مثل حس من نوبت به توعه رونا
رونا: واقعا؟... منم همین حسو دارم پس ما خواهر های واقعی هستیم ... من میرم خونه به مامانم کمک کنم تو چیدن وسایل تو کی میری؟
ات: من یه نیم ساعت دیگه میرم خونه
رونا: باشه فردا تو مدرسه میبینمت
۲.۲k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.