مدرسه پولدارا پارت دوازدهم
☆The school of the rich☆
part ¹²
(فردا صبح)
تهیونگ: هعی هنوزم به بوسه فکر میکنی کوک: بچه پاک از دست رفت... راستی جیمین تو انقدر به خیار علاقه داشتی؟ جیمین: به هیچ کدومتون ربط نداره
ویو ات: فکر کردم تمام اون لحظه یک کابوسه... اما با زنگ زدن گوشیم فهمیدم هنوزم موندنیم توی این دنیا
(-مکالمه-)
ات: الو ا/ن: سلام ات من یک خبری دارم ات: چه خبری ا/ن: دیشب که رفتم خونه یک شماره ی ناشناس بهم زنگ زده بود
(دیشب)
ا/ن: الو زن: سلام من از استخر زنگ میزنم ا/ن: خب چیکار براتون بکنم؟ زن: مربیان شنا کردن شمارا دیدن و در مسابقه قبول شده اید ( نکته: ا/ن وقتی بچه بوده شنا یادگرفته.... چندروز پیش هم تست داده برای مسابقه)
ا/ن: واقعا میگین زن: بله تبریک به شما... راستی اسم شما چیه؟ ا/ن: اسم من ا/ن هست زن: اها بله (مشخصیاتش رو گفت) پس فردا به همونجایی که تست دادین بیاین ا/ن: بله خیلی ممنون خدانگهدارتون
(زمان حال)
ات: افرین عالیههه ا/ن: ارهههه
ویو کوک: داشتم راه میرفتم... ا/ن رو دیدم داشت به ات میگفت توی مسابقه ی شنا قبول شده... بزار به جیمین بگم
کوک: جیمین جیمین: هوم؟ کوک:(قضیه رو میگه) جیمین: (اب نبات و از دهنش در میاره) اوممم... یک فکری دارم
ویو ات: خیلی برای ا/ن خوشحال بودم... رفتم به سمت مدرسه... نشستم روی میزم... چرا کیفه بچه ها هست ولی خودشون نیستن... داشتم با خودم فکر میکردم... که یک دختری از کلاسمونم بود اومد
دختره: زودباش دوستت ات: دوستم چی؟ دختره: دارن خفش میکنن ات: چییی ا/نننن(جیغی که به بیرون رسید)
ویو ات: زود از جام بلند شدم... من توی دویدن ماهرم... زود رفتم و دیدم اون عوضی ا/ن رو به صندلی چسبونده
ات: چیکارش داری هانننن؟(داد) جیمین: به به مشتاق دیدار ات جون... دوست دارم شکنجه دیدنت و ببینم ات: چیکار کنم دوستمو ولش کنی جیمین: اوممم... خب تو باید انتخاب کنی... یا میری تو اون استخر برام شنا میکنی و این مایو رو میپوشی... یا امشب برام دلبری میکنی ات:....
بنظرتون کدوم رو انتخاب میکنه؟ اگه از بین اون دوتا یکیش بیشتر باشه اونو مینویسم
part ¹²
(فردا صبح)
تهیونگ: هعی هنوزم به بوسه فکر میکنی کوک: بچه پاک از دست رفت... راستی جیمین تو انقدر به خیار علاقه داشتی؟ جیمین: به هیچ کدومتون ربط نداره
ویو ات: فکر کردم تمام اون لحظه یک کابوسه... اما با زنگ زدن گوشیم فهمیدم هنوزم موندنیم توی این دنیا
(-مکالمه-)
ات: الو ا/ن: سلام ات من یک خبری دارم ات: چه خبری ا/ن: دیشب که رفتم خونه یک شماره ی ناشناس بهم زنگ زده بود
(دیشب)
ا/ن: الو زن: سلام من از استخر زنگ میزنم ا/ن: خب چیکار براتون بکنم؟ زن: مربیان شنا کردن شمارا دیدن و در مسابقه قبول شده اید ( نکته: ا/ن وقتی بچه بوده شنا یادگرفته.... چندروز پیش هم تست داده برای مسابقه)
ا/ن: واقعا میگین زن: بله تبریک به شما... راستی اسم شما چیه؟ ا/ن: اسم من ا/ن هست زن: اها بله (مشخصیاتش رو گفت) پس فردا به همونجایی که تست دادین بیاین ا/ن: بله خیلی ممنون خدانگهدارتون
(زمان حال)
ات: افرین عالیههه ا/ن: ارهههه
ویو کوک: داشتم راه میرفتم... ا/ن رو دیدم داشت به ات میگفت توی مسابقه ی شنا قبول شده... بزار به جیمین بگم
کوک: جیمین جیمین: هوم؟ کوک:(قضیه رو میگه) جیمین: (اب نبات و از دهنش در میاره) اوممم... یک فکری دارم
ویو ات: خیلی برای ا/ن خوشحال بودم... رفتم به سمت مدرسه... نشستم روی میزم... چرا کیفه بچه ها هست ولی خودشون نیستن... داشتم با خودم فکر میکردم... که یک دختری از کلاسمونم بود اومد
دختره: زودباش دوستت ات: دوستم چی؟ دختره: دارن خفش میکنن ات: چییی ا/نننن(جیغی که به بیرون رسید)
ویو ات: زود از جام بلند شدم... من توی دویدن ماهرم... زود رفتم و دیدم اون عوضی ا/ن رو به صندلی چسبونده
ات: چیکارش داری هانننن؟(داد) جیمین: به به مشتاق دیدار ات جون... دوست دارم شکنجه دیدنت و ببینم ات: چیکار کنم دوستمو ولش کنی جیمین: اوممم... خب تو باید انتخاب کنی... یا میری تو اون استخر برام شنا میکنی و این مایو رو میپوشی... یا امشب برام دلبری میکنی ات:....
بنظرتون کدوم رو انتخاب میکنه؟ اگه از بین اون دوتا یکیش بیشتر باشه اونو مینویسم
۸.۱k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.