رمان هستی بان تاریکی
رمان هستی بان تاریکی
فصل دو پارت چهل
یهو دیدم یه چیزی مثل تار عنکبوت دورم پیچیده و منو تو اون کرده
گفت: بی لیاقت لیاقت نداری کسی باهات خوب رفتار کنه میخواستم قربانیت کنم ولی پشیمون شدم تو رو برده خودم میکنم ولی نه اینکه کارکنی
زجرت میدم
محبوب ترین چیزمو از بین بردی فک کردم شعورداری
خودت باعث شدی دیگه ازت متنفرم یه سوت میزنه چند تا کوتوله سبز رنگ ظاهر میشه و میگه ببریدش اتاق اول و ازپا هاش به سقف اویزونش کنین
و لیرقبلش اون سوپی که درست کرده رو. تو حلقش بریزید
گفتم نهههههههه
گفت خیال کردی میتونی منو بکشی تو خر کی باشی
موجود عقب مونده
و اون دوتا اومدن و دهنم رو به زور باز کردن و بعد ریختن توی دهنم داغ بود میسوخت دهنم و یکیشون دماغمو گرفت که برای تنفس هوا مجبور بشم. اونو قورت بدم تا بتونم نفس بکشم و متاسفانه همین کار رو هم کردم
و چندش ترین جیز عمرمو توحه کردم و همزمان باهاش گریه کردن و دوباره توی اون اتاق چندش از پاهام اویزون شدم و. جناره هایی رو دوباره دیدم که از سقف اویزون بودن
اون کوتوله ها خون و گوشت های گندیده اون جنازه ها رو به من میزنن
و چندشم میشد
چند ساعت میگذشت
حالم بد شده بود خیلی بد بت خاطر زهر ماری که گوشت اون مار داشت توی بدنم اثر کرده بود و از درون بدنم میسوخت 😭و شروع کردم به گریع و جیغ زدن
فصل دو پارت چهل
یهو دیدم یه چیزی مثل تار عنکبوت دورم پیچیده و منو تو اون کرده
گفت: بی لیاقت لیاقت نداری کسی باهات خوب رفتار کنه میخواستم قربانیت کنم ولی پشیمون شدم تو رو برده خودم میکنم ولی نه اینکه کارکنی
زجرت میدم
محبوب ترین چیزمو از بین بردی فک کردم شعورداری
خودت باعث شدی دیگه ازت متنفرم یه سوت میزنه چند تا کوتوله سبز رنگ ظاهر میشه و میگه ببریدش اتاق اول و ازپا هاش به سقف اویزونش کنین
و لیرقبلش اون سوپی که درست کرده رو. تو حلقش بریزید
گفتم نهههههههه
گفت خیال کردی میتونی منو بکشی تو خر کی باشی
موجود عقب مونده
و اون دوتا اومدن و دهنم رو به زور باز کردن و بعد ریختن توی دهنم داغ بود میسوخت دهنم و یکیشون دماغمو گرفت که برای تنفس هوا مجبور بشم. اونو قورت بدم تا بتونم نفس بکشم و متاسفانه همین کار رو هم کردم
و چندش ترین جیز عمرمو توحه کردم و همزمان باهاش گریه کردن و دوباره توی اون اتاق چندش از پاهام اویزون شدم و. جناره هایی رو دوباره دیدم که از سقف اویزون بودن
اون کوتوله ها خون و گوشت های گندیده اون جنازه ها رو به من میزنن
و چندشم میشد
چند ساعت میگذشت
حالم بد شده بود خیلی بد بت خاطر زهر ماری که گوشت اون مار داشت توی بدنم اثر کرده بود و از درون بدنم میسوخت 😭و شروع کردم به گریع و جیغ زدن
۸.۱k
۱۳ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.