"دوروی یک سکه"
"دوروی یک سکه"
Part25
~میتونم اقاتون بیبینم؟
سوگند و اون پسره رابین و پیمان و اون مرد غول پیکر شروع کردن به خندیدن من با تعجب نگاهشون میکردم
-دخترجون هیچ کدوم از ماها اقا رو ندیدیم
~ولی من(کمی مکث) باشه
-اتاق نداریم که بهت بدیم پس تو اتاق رابین شبا میخوابی و استراحت میکنی
رابین به نشونه اعتراض به سمت پیمان میاد
"بزارش تو اتاق سوگند من هم اتاق نمخوام برای اتاقم نمخوام
سوگند صداش درامد
~من نمتونم اخه شبا پیش پیمانم
پیمان ابرو بالا داد به سوگند که دیگه سوگند ادامه نداد به چشم هایی پیمان نگاه کردم اونم مثل بقیه بود لا*شی
-ناراحتی اقا رابین برو به اقا میگم
پیمان بلند شد که رابین دستشو گرفت
"باشه بیاد تو اتاقم
-افرین پسر خوب(میزنه به شانه رابین)
/به زبان نویسنده/
نورا از پیمان اجازه گرفت و کیفشو بهش دادن و قرص هاشو خورد روی مبل لم داد بدنش درد میکرد نورا دنبال پنجره بود ولی تو خونه پنجره نداشت و رفت به سمت اتاق رابین
درزدم که رابین جواب داد
"بله؟
~نورام میتونم بیام تو
"اره بیا
نورا وارد اتاق شد که رابین رو تخت نشسته بود و سرشو به تاج تخت تکیه داده بود و سرش تو گوشی بود
نورا اروم به سمت پنجره رفت اتاق رابین بوی سیگار و عطرش نورا رو اغوا میکرد و دوست داشت این بوی رابین رو از نزدیک بو کنه
نورا پنجره رو باز کرد باد خنک به صورتش خورد و نفس عمیقی کشید به رابین نگاه کرد که سرش تو گوشی بود به گردن رابین نگاه کرد جای زخم بود و نورا فضولیش گل کرد
~اقا رابین میگم میتونم رابین صداتون کنم؟
"اره راحت باش
~رابین میگم این جای زخم رو گردنت چی؟
"گفتم فقط اسمم رو راحت باش نه فضولی تو مسئله هایی شخصیم
~اره ببخشید
نورا خجالت زده به بیرون خیره شد که رابین
"این جای زخم مال ۵سال پیشمه تو یک درگیری اینجوری شد خیلی ضایعست؟
نورا نگاهاشو به سمت رابین کرد
~نه برعکس خیلی قشنگه اخه گردنتون کشیده بعد این زخم جای قشنگی جای تتوت هستش
"ممنون همیشه خجالت میکشیدم و روش چسب زخم میزدم
Part25
~میتونم اقاتون بیبینم؟
سوگند و اون پسره رابین و پیمان و اون مرد غول پیکر شروع کردن به خندیدن من با تعجب نگاهشون میکردم
-دخترجون هیچ کدوم از ماها اقا رو ندیدیم
~ولی من(کمی مکث) باشه
-اتاق نداریم که بهت بدیم پس تو اتاق رابین شبا میخوابی و استراحت میکنی
رابین به نشونه اعتراض به سمت پیمان میاد
"بزارش تو اتاق سوگند من هم اتاق نمخوام برای اتاقم نمخوام
سوگند صداش درامد
~من نمتونم اخه شبا پیش پیمانم
پیمان ابرو بالا داد به سوگند که دیگه سوگند ادامه نداد به چشم هایی پیمان نگاه کردم اونم مثل بقیه بود لا*شی
-ناراحتی اقا رابین برو به اقا میگم
پیمان بلند شد که رابین دستشو گرفت
"باشه بیاد تو اتاقم
-افرین پسر خوب(میزنه به شانه رابین)
/به زبان نویسنده/
نورا از پیمان اجازه گرفت و کیفشو بهش دادن و قرص هاشو خورد روی مبل لم داد بدنش درد میکرد نورا دنبال پنجره بود ولی تو خونه پنجره نداشت و رفت به سمت اتاق رابین
درزدم که رابین جواب داد
"بله؟
~نورام میتونم بیام تو
"اره بیا
نورا وارد اتاق شد که رابین رو تخت نشسته بود و سرشو به تاج تخت تکیه داده بود و سرش تو گوشی بود
نورا اروم به سمت پنجره رفت اتاق رابین بوی سیگار و عطرش نورا رو اغوا میکرد و دوست داشت این بوی رابین رو از نزدیک بو کنه
نورا پنجره رو باز کرد باد خنک به صورتش خورد و نفس عمیقی کشید به رابین نگاه کرد که سرش تو گوشی بود به گردن رابین نگاه کرد جای زخم بود و نورا فضولیش گل کرد
~اقا رابین میگم میتونم رابین صداتون کنم؟
"اره راحت باش
~رابین میگم این جای زخم رو گردنت چی؟
"گفتم فقط اسمم رو راحت باش نه فضولی تو مسئله هایی شخصیم
~اره ببخشید
نورا خجالت زده به بیرون خیره شد که رابین
"این جای زخم مال ۵سال پیشمه تو یک درگیری اینجوری شد خیلی ضایعست؟
نورا نگاهاشو به سمت رابین کرد
~نه برعکس خیلی قشنگه اخه گردنتون کشیده بعد این زخم جای قشنگی جای تتوت هستش
"ممنون همیشه خجالت میکشیدم و روش چسب زخم میزدم
۱.۹k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.