تک پارتی جیمین
مرور خاطرات دوباره همشون برام یاداوری شد
اون ترکم کرد اونم به راحتی
تو روم گفت منو بازی داده و اصلا دوسم نداشته
حالم خیلی بده دیگه حتی نمی تونم درست هم راه برم
اتم منو بازی داده بود
بعد حرفم شروع کردم به گریه کردن مگه چی واسش کم گذاشتم انقد عاشقش بودم لعنتی لعنتی. با گریه
دوساعت...
دیگه بسه دوماه شده که نشستم گوشه خونه ولی اون حتی ی زنگ هم بهم نزده
میخوام برای همیشه فراموشش کنم مثل خودش
اره همینه همین کارو می کنم
...
ی ماه بعد
سه ماه بود که ات ترکم کرده بود و ی ماه بود که سعی در فراموش کردنش بودم
اعضا همه از اتم نفرت داشتن منم فقد به ظاهر باهاشون موافق بودم مگرنه خیلی دوسش دارم
بلاخره تمرین دنس تموم شد خدافظی کردم
و اومدم بیرون
سوار ماشین شدم که گوشیم زنگ خورد
هانا بود دوست ات خواستم جواب ندم که گفتم بیخیال و جواب دادم
جیمین : بله. سرد
هانا : جیمین لطفا بیا برای اخرین بار با ات خدافظی کن
. با گریه
جیمین : چیشده هانا. تعجب
هانا : لطفا بیا به این ادرس و هیچی نگو خوده ات بهت میگه
زود برام فرستاد ادرس ی بیمارستان بود و این بیشتر نگرانم میکرد منظورش چی بود
.....
ده دقیقه بعد
زود رسیدم به بیمارستان و اسم ات رو گفتم بهم شماره اتاق رو گفت
..
رسیدم به اتاق که ات رو دیدم
بهم ی لبخند غمگین زد
هانا: مرسی که اومدی ات منتظرته
با شوک وارد اتاق شدم و با دیدن ات هق هقم اوج گرفت افتادم زمین و شروع کردم به گریه کردن
ات: چاگی اومدی
جیمین : اتم چه بلایی سرت اومده
موهاش کامل ریخته بود و همچنین ابرو هاش
ی کلاه گذاشته بود رنگ صورتش هم کامل سفید شده بود ..... اتم سرطان داشت
زود رفتم سمتش و دستامو دور کمرش حلقه کردم و با تمام وجودم گریه کردم اتم موهام رو نوازش میکرد
ات: ببخشید عزیزم ببخشید که نگفتم و سعی کردم از راه دروغ گفتن تورو از خدوم دور کنم. با گریه
جیمین : تو بخاطر بیماریت ترکم کردی
ات: اره جیمینم منو ببخش نمی خواستم با ی دختر مریض باشی
من از بیماریم قط امید کرده بودم و درست هم حدس زده بودم من میمیرم
جیمین : نگو نگو. با داد و گریه
جیمین: من بدون تو نمی تونم ات لطفا. با گریه
ات: اروم باش عزیزم اول خواستم بهت نگم و بی سروصدا بمیرم ولی طاقت نیاوردم و خواستم برای اخرین بار صورت ماهت رو ببینم
جیمین : لطفا تنهام نزار باشه. با گریه
ات: منو ببخش قشنگم دست خودم نیست
بدون که تا ابد عاشقت هستم خدافظ..
جیمین : ات.. ات.. ات.. ات لطفا تنهام نزار ات جوابم رو بده نه. با داد گریه
.....
و بله ات پر پر شد 🗿🤌
تامام برو خونت 🗿
اون ترکم کرد اونم به راحتی
تو روم گفت منو بازی داده و اصلا دوسم نداشته
حالم خیلی بده دیگه حتی نمی تونم درست هم راه برم
اتم منو بازی داده بود
بعد حرفم شروع کردم به گریه کردن مگه چی واسش کم گذاشتم انقد عاشقش بودم لعنتی لعنتی. با گریه
دوساعت...
دیگه بسه دوماه شده که نشستم گوشه خونه ولی اون حتی ی زنگ هم بهم نزده
میخوام برای همیشه فراموشش کنم مثل خودش
اره همینه همین کارو می کنم
...
ی ماه بعد
سه ماه بود که ات ترکم کرده بود و ی ماه بود که سعی در فراموش کردنش بودم
اعضا همه از اتم نفرت داشتن منم فقد به ظاهر باهاشون موافق بودم مگرنه خیلی دوسش دارم
بلاخره تمرین دنس تموم شد خدافظی کردم
و اومدم بیرون
سوار ماشین شدم که گوشیم زنگ خورد
هانا بود دوست ات خواستم جواب ندم که گفتم بیخیال و جواب دادم
جیمین : بله. سرد
هانا : جیمین لطفا بیا برای اخرین بار با ات خدافظی کن
. با گریه
جیمین : چیشده هانا. تعجب
هانا : لطفا بیا به این ادرس و هیچی نگو خوده ات بهت میگه
زود برام فرستاد ادرس ی بیمارستان بود و این بیشتر نگرانم میکرد منظورش چی بود
.....
ده دقیقه بعد
زود رسیدم به بیمارستان و اسم ات رو گفتم بهم شماره اتاق رو گفت
..
رسیدم به اتاق که ات رو دیدم
بهم ی لبخند غمگین زد
هانا: مرسی که اومدی ات منتظرته
با شوک وارد اتاق شدم و با دیدن ات هق هقم اوج گرفت افتادم زمین و شروع کردم به گریه کردن
ات: چاگی اومدی
جیمین : اتم چه بلایی سرت اومده
موهاش کامل ریخته بود و همچنین ابرو هاش
ی کلاه گذاشته بود رنگ صورتش هم کامل سفید شده بود ..... اتم سرطان داشت
زود رفتم سمتش و دستامو دور کمرش حلقه کردم و با تمام وجودم گریه کردم اتم موهام رو نوازش میکرد
ات: ببخشید عزیزم ببخشید که نگفتم و سعی کردم از راه دروغ گفتن تورو از خدوم دور کنم. با گریه
جیمین : تو بخاطر بیماریت ترکم کردی
ات: اره جیمینم منو ببخش نمی خواستم با ی دختر مریض باشی
من از بیماریم قط امید کرده بودم و درست هم حدس زده بودم من میمیرم
جیمین : نگو نگو. با داد و گریه
جیمین: من بدون تو نمی تونم ات لطفا. با گریه
ات: اروم باش عزیزم اول خواستم بهت نگم و بی سروصدا بمیرم ولی طاقت نیاوردم و خواستم برای اخرین بار صورت ماهت رو ببینم
جیمین : لطفا تنهام نزار باشه. با گریه
ات: منو ببخش قشنگم دست خودم نیست
بدون که تا ابد عاشقت هستم خدافظ..
جیمین : ات.. ات.. ات.. ات لطفا تنهام نزار ات جوابم رو بده نه. با داد گریه
.....
و بله ات پر پر شد 🗿🤌
تامام برو خونت 🗿
۱۱.۵k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.