راز شاعر شدنم ، عشق غزل خیز تو بود
راز شاعر شدنم ، عشق غزل خیز تو بود
کاسه ی صبر دلم ، یکسره لبریز تو بود
طبع بی حوصلهی بی کس و کارم ، انگار
از ازل ، منتظرِ رویِ دلانگیزِ تو بود
آمدی کُن فیکون شد ، همه ی هستی من
گوش جانم ، هم از آن روز ، فقط تیزِ تو بود
این همه غم ، که دراشعارِ تَرَم می بینی
همه ، بعد از سفرِ تلخ و غم انگیزِ تو بود
ای که دریای غزل ، در نفس تو جاریست
شعر من ، قافیه در قافیه ، ناچیزِ تو بود
کاسه ی صبر دلم ، یکسره لبریز تو بود
طبع بی حوصلهی بی کس و کارم ، انگار
از ازل ، منتظرِ رویِ دلانگیزِ تو بود
آمدی کُن فیکون شد ، همه ی هستی من
گوش جانم ، هم از آن روز ، فقط تیزِ تو بود
این همه غم ، که دراشعارِ تَرَم می بینی
همه ، بعد از سفرِ تلخ و غم انگیزِ تو بود
ای که دریای غزل ، در نفس تو جاریست
شعر من ، قافیه در قافیه ، ناچیزِ تو بود
۲.۰k
۲۴ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.