(دختری با شاخای مشکی پارت۱۱)
فردا
بکی: آنیا جونم
آنیا: سلام(با ناراحتی)
بکی: چی شده؟
آنیا: بیا بریم برات تعریف میکنم
درحال تعریف کردن...
بکی: وای چه بد، صبر کن ببینم من دیروز داشتم دنبال تو میگشتم که شنیدم که دنیل گفت چقد خنگن حرفامونو باور کردن، آریما هم گفت آره والا، آنیا کار اونا بوده
آنیا: یعنی چی؟
بکی: یعنی این که اونا باهم نقشه کشیدن که تو و دامیان از هم جدا شین
آنیا: وای من باید از دامیان معضرت خواهی کنم
بکی: بدو برو
بکی: ایوننننن
ایون: ها چیکار داری
بکی: بدو برو به دامیان بگو دنبال آنیا بگرده
ایون: باشه
ایون: جناب دامیانننننن
دامیان: بلهههه
ایون: برین دنبال آنیا بگردید
دامیان برای چی؟
ایون: بکی خواست که دنبال آنیا بگردید
دامیان: باشه
خب خب اینم از این پارت
بکی: آنیا جونم
آنیا: سلام(با ناراحتی)
بکی: چی شده؟
آنیا: بیا بریم برات تعریف میکنم
درحال تعریف کردن...
بکی: وای چه بد، صبر کن ببینم من دیروز داشتم دنبال تو میگشتم که شنیدم که دنیل گفت چقد خنگن حرفامونو باور کردن، آریما هم گفت آره والا، آنیا کار اونا بوده
آنیا: یعنی چی؟
بکی: یعنی این که اونا باهم نقشه کشیدن که تو و دامیان از هم جدا شین
آنیا: وای من باید از دامیان معضرت خواهی کنم
بکی: بدو برو
بکی: ایوننننن
ایون: ها چیکار داری
بکی: بدو برو به دامیان بگو دنبال آنیا بگرده
ایون: باشه
ایون: جناب دامیانننننن
دامیان: بلهههه
ایون: برین دنبال آنیا بگردید
دامیان برای چی؟
ایون: بکی خواست که دنبال آنیا بگردید
دامیان: باشه
خب خب اینم از این پارت
۲.۶k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.