فیک کوک پارت 5 (گمشده)
(الان میگید اگه فیک کوکه پس کوک کو؟همین پارت پیداش میشه نترسید🐸)
پارت 5
رفتم اونجا و بعد کلی زرزر و قرارداد و نمیدونم فلان و بی سال بالاخره کاراموزیمو شروع کردم
*ویو کوک*
بعد اون شب که چهیونگ رفت جولیا رو اوردم خونم و جای چهیونگ رو به جولیا دادم.
ولی واقعا جاش خالیه
هنوزم نمیدونم درست انتخاب کردم یا نه
امروز رفت خونه خودش
قرار شده ساعت 8 برم دنبالش بریم بیرون
*ساعت 8 شب*
*ویو چهیونگ*
منتظر بودم که یهو تهیونگ ظاهر شد و باهم رفتیم سوار ماشینش شدیم
ته:مایلی بریم شامو بیرون بخوریم؟
چهیونگ:چقد رسمی حرف میزنی بزن بریم داداش
ته:هعیییی پرروووووو
چهیونگ:خب خودت گفتی
ته:ولش کن🗿
*کوک ویو*
رفتم دم خونه جولیا و سوارش کردم
کوک:سلام کلوچه
جولیا:سلام کوکییی! کجا میریم؟
کوک:قربونت بشم شیرینم، میریم رستوران
جولیا:هورااااا
کوک:ذوقشوووو
*ویو چهیونگ*
رسیدیم رستوران یچیزی سفارش دادیم و منتظر بودیم
سکوت سنگینی بینمون بود
که یهو چشم به فرد آشنایی خورد
نه اشتباه نمیکنم
خودشه
کوک عوٰضی خود خودشه
که تهیونگ سکوتو شکست و گفت
ته:میخواستم یچیزی بهت بگم
چهیونگ:چیه
ته:تو الان نسبتی با کوک نداری درسته؟
چهیونگ:اوهوم
ته:پس مایلی مال من بشی؟
چهیونگ:*شوکه*
ته:من خیلی دوستت دارم من خوشبختت میکنم
چهیونگ:قول میدی مثل کوک ولم نکنی و همیشه پیشم باشی؟
ته:معلومه!
چهیونگ:باشه
ته:عررررررر
چهیونگ:خب خب اروم باااش🗿
*4 سال بعد*
*ویو چهیونگ*
4 ساله دوست دختر تهیونگم ولی هنوز اقدامی برای ازدواج نکردیم
کاراموزیم دوساله که تموم شده و من الان سولوعم و خیلی مشهورم
امروز کوک به ته زنگ زده (میدونید که باهم دوستن)
و گفته اخر هفته ویلاشون بریم
پارت 5
رفتم اونجا و بعد کلی زرزر و قرارداد و نمیدونم فلان و بی سال بالاخره کاراموزیمو شروع کردم
*ویو کوک*
بعد اون شب که چهیونگ رفت جولیا رو اوردم خونم و جای چهیونگ رو به جولیا دادم.
ولی واقعا جاش خالیه
هنوزم نمیدونم درست انتخاب کردم یا نه
امروز رفت خونه خودش
قرار شده ساعت 8 برم دنبالش بریم بیرون
*ساعت 8 شب*
*ویو چهیونگ*
منتظر بودم که یهو تهیونگ ظاهر شد و باهم رفتیم سوار ماشینش شدیم
ته:مایلی بریم شامو بیرون بخوریم؟
چهیونگ:چقد رسمی حرف میزنی بزن بریم داداش
ته:هعیییی پرروووووو
چهیونگ:خب خودت گفتی
ته:ولش کن🗿
*کوک ویو*
رفتم دم خونه جولیا و سوارش کردم
کوک:سلام کلوچه
جولیا:سلام کوکییی! کجا میریم؟
کوک:قربونت بشم شیرینم، میریم رستوران
جولیا:هورااااا
کوک:ذوقشوووو
*ویو چهیونگ*
رسیدیم رستوران یچیزی سفارش دادیم و منتظر بودیم
سکوت سنگینی بینمون بود
که یهو چشم به فرد آشنایی خورد
نه اشتباه نمیکنم
خودشه
کوک عوٰضی خود خودشه
که تهیونگ سکوتو شکست و گفت
ته:میخواستم یچیزی بهت بگم
چهیونگ:چیه
ته:تو الان نسبتی با کوک نداری درسته؟
چهیونگ:اوهوم
ته:پس مایلی مال من بشی؟
چهیونگ:*شوکه*
ته:من خیلی دوستت دارم من خوشبختت میکنم
چهیونگ:قول میدی مثل کوک ولم نکنی و همیشه پیشم باشی؟
ته:معلومه!
چهیونگ:باشه
ته:عررررررر
چهیونگ:خب خب اروم باااش🗿
*4 سال بعد*
*ویو چهیونگ*
4 ساله دوست دختر تهیونگم ولی هنوز اقدامی برای ازدواج نکردیم
کاراموزیم دوساله که تموم شده و من الان سولوعم و خیلی مشهورم
امروز کوک به ته زنگ زده (میدونید که باهم دوستن)
و گفته اخر هفته ویلاشون بریم
۲.۸k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.