«عشق نافرجام من»
«پارت ۵۵»
+:یونا رسید شرکت اما رئیس جدید اومده بود
یونا:وای بدبخ سدم(تو مغزش)
تق تق میتونم بیام تو) با استرس)
رئیس جدید:بفرما
+:یونا وارد شد و سرشو انداخت پایین سر رئیس هم پایین بود آورد بالا ولی یونا هنوز سرش پایین بود
رئیس جدید:خانم منشی یکم زیاد دیر نیومدین
یونا:ببخشید کاری واسم پیش اومده بود
رئیس جدید:کار مهمتر از کار شرکت
یونا:ببخشید
یا خدا من چطو میخوام اینو تحمل کنم نه واقعا چطور، خدا کنه نزنم داغونش کنم(تو مغزش)
رئیس جدید:لباستونم یکم زیادی...
یونا:آقای رئیس امروز عروسی اوپام هست و فقط به گفته رئیس سابق مجبور شدم امروز بیام همراهیتون کنم پر روز اول کاریتون برای همین مجبور بودم این لباسو بپوشم و دیر برسم و اینکه من ساعت ۵ حتما باید برم
رئیس جدید:باید یه منشی بهتر استخدام کنم
یونا:راحت باشین با اجازه
+:یونا رفت بیرون
(یونا ویو)
مردیکه بی لیاقت چرا این از الان داره خودشو ایجوری میگیره خوبه فقط رئیس یه شرکته رئیس جمهور نیس که،حتی رئیس جمهورم اینقد خودشو تحویلی نمیگیره که این میگره
واقعا چطو قراره اینو تحمل کنم
+:تو کل اون ده ساعتی که یونا تو شرکت بود رئیس جدید از اتاقش بیرون نیومد و همه چیز رو تلفنی می گفت
یونا:یا خدا این چرا اینجوری من تو دو سه قدمیشم نمیتونه بیاد حرفشو بگه واقعا کههههههه....
چند دقیقه بعد...
(از پشت در)
یونا:آقای رئیس من دارم میرم
رئیس جدید:بله بفرمایین🙄😒😒
(هویت رئیس جدید روتو پارت ۵۷ میگم یکم منتظر بمونید😁😁)
نزدیک های باغ که عروسی اونجا بود...
یونا:وای چرا جونگ سوک وایساده اونجا😖😖😖
+:یونا کم کم نزدیک شد و میخواست سریع از در رد بشه که جونگ سوک دستشو گرفت
جونگ سوک:اینجا چیکار میکنی
یونا:چیشده نباید باشم؟؟؟
جونگ سوک:چه مناسبتی داری؟؟؟
یونا:مهمه؟؟؟
جونگ سوک:آره خیلی مهمه
یونا:من خواهر دومادم
جونگ سوک:منظورت چیه
یونا:منظورمو فهمیدی لازم نیس تکرار کنم
جونگ سوک:چرا تلفنتو جواب نمیدی اون حرفا چی بود زدی(صداش یه کوچولو بلند بود)
یونا:الکی جو اینجارو خراب نکن
+:جونگ سوک دست یونا رو گرفت و بردش یه گوشه ای
یونا:دستمو ول کننننن
جونگ سوک:جواب منو بده زود باششششش(با داد)
یونا:من دوستت ندارم جونگ سوک بفهم منو ول کن بزار زندگیمو بکنم توعم باید بری زندگی کنی اصلا من یکی دیگه رو دوس دارم چرا نمیفهمی
+:جونگ سوک دستاشو گزاشت رو شونه یونا گذاشت
جونگ سوک:منو اینقده اذیت نکن دیدی یهو یه بلایی سر خودم و خودت آوردماااااا جواب منو مث آدم بده
یونا:اینجا مجلس شادیه نمیخوام به خاطر یه مشکل کوچیک خراب شه
جونگ سوک:مشکل کوچیکک؟؟؟؟
یونا:دستاتو بکش ...
+:یونا رسید شرکت اما رئیس جدید اومده بود
یونا:وای بدبخ سدم(تو مغزش)
تق تق میتونم بیام تو) با استرس)
رئیس جدید:بفرما
+:یونا وارد شد و سرشو انداخت پایین سر رئیس هم پایین بود آورد بالا ولی یونا هنوز سرش پایین بود
رئیس جدید:خانم منشی یکم زیاد دیر نیومدین
یونا:ببخشید کاری واسم پیش اومده بود
رئیس جدید:کار مهمتر از کار شرکت
یونا:ببخشید
یا خدا من چطو میخوام اینو تحمل کنم نه واقعا چطور، خدا کنه نزنم داغونش کنم(تو مغزش)
رئیس جدید:لباستونم یکم زیادی...
یونا:آقای رئیس امروز عروسی اوپام هست و فقط به گفته رئیس سابق مجبور شدم امروز بیام همراهیتون کنم پر روز اول کاریتون برای همین مجبور بودم این لباسو بپوشم و دیر برسم و اینکه من ساعت ۵ حتما باید برم
رئیس جدید:باید یه منشی بهتر استخدام کنم
یونا:راحت باشین با اجازه
+:یونا رفت بیرون
(یونا ویو)
مردیکه بی لیاقت چرا این از الان داره خودشو ایجوری میگیره خوبه فقط رئیس یه شرکته رئیس جمهور نیس که،حتی رئیس جمهورم اینقد خودشو تحویلی نمیگیره که این میگره
واقعا چطو قراره اینو تحمل کنم
+:تو کل اون ده ساعتی که یونا تو شرکت بود رئیس جدید از اتاقش بیرون نیومد و همه چیز رو تلفنی می گفت
یونا:یا خدا این چرا اینجوری من تو دو سه قدمیشم نمیتونه بیاد حرفشو بگه واقعا کههههههه....
چند دقیقه بعد...
(از پشت در)
یونا:آقای رئیس من دارم میرم
رئیس جدید:بله بفرمایین🙄😒😒
(هویت رئیس جدید روتو پارت ۵۷ میگم یکم منتظر بمونید😁😁)
نزدیک های باغ که عروسی اونجا بود...
یونا:وای چرا جونگ سوک وایساده اونجا😖😖😖
+:یونا کم کم نزدیک شد و میخواست سریع از در رد بشه که جونگ سوک دستشو گرفت
جونگ سوک:اینجا چیکار میکنی
یونا:چیشده نباید باشم؟؟؟
جونگ سوک:چه مناسبتی داری؟؟؟
یونا:مهمه؟؟؟
جونگ سوک:آره خیلی مهمه
یونا:من خواهر دومادم
جونگ سوک:منظورت چیه
یونا:منظورمو فهمیدی لازم نیس تکرار کنم
جونگ سوک:چرا تلفنتو جواب نمیدی اون حرفا چی بود زدی(صداش یه کوچولو بلند بود)
یونا:الکی جو اینجارو خراب نکن
+:جونگ سوک دست یونا رو گرفت و بردش یه گوشه ای
یونا:دستمو ول کننننن
جونگ سوک:جواب منو بده زود باششششش(با داد)
یونا:من دوستت ندارم جونگ سوک بفهم منو ول کن بزار زندگیمو بکنم توعم باید بری زندگی کنی اصلا من یکی دیگه رو دوس دارم چرا نمیفهمی
+:جونگ سوک دستاشو گزاشت رو شونه یونا گذاشت
جونگ سوک:منو اینقده اذیت نکن دیدی یهو یه بلایی سر خودم و خودت آوردماااااا جواب منو مث آدم بده
یونا:اینجا مجلس شادیه نمیخوام به خاطر یه مشکل کوچیک خراب شه
جونگ سوک:مشکل کوچیکک؟؟؟؟
یونا:دستاتو بکش ...
۲۶.۲k
۱۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.