نوشیدن خون قرمز
🩸𝐃𝐫𝐢𝐧𝐤𝐢𝐧𝐠 𝐫𝐞𝐝 𝐛𝐥𝐨𝐨𝐝🩸
(𝐏𝐚𝐫𝐭 30)
جیسو: عه مادر.... چرا لبت زخم شد؟!....
ات: عااا..... چون.... چون.... دندون تهیونگ خورد..... یعنی فشار اورد....
جونگ کوک: حتما خورد به تیزه اش نه؟!!....
ات: اره.....
( مامان و بابای ات هنوز نمیدونستن که جونگ کوک و تهیونگ خون اشام هستن.....)
هوسوک: اها.... مراقب باشید خوب....
ات: چشم.....
جنی: خب ابجی بهتره دیگه بری ارایشگاه 3 ساعت طول میکشه ارایشت کنه و موهاتو درست کنه....
ات: راست میگیا..... تهیونگ من برم حاضر شم منو برسون....
تهیونگ: باشه لیدی.....
هوسوک: بهتره دیگه ما هم بریم..... خدافظ بچه ها....
جیسو: بچه ها خدافظ....
جنی: وایسا ما هم میایم....
( همشون خدافظی کردن و رفتن....)
( ات هم یه هودی مشکی و یه شلوار جین مشکی پوشید و کلاه مشکی گذاشت و با تهیونگ رفت سوار ماشین شد و ات رو رسوند ارایشگاه و خودشم رفت ارایشگاه مردونه.....)
....
(تو ارایشگاه)
ات: سلام رزی.... خوبی...
( بچه هاااا من منظورم رزی بلک پینک نیست فقط از اسمش استفاده کردم اوکی؟!)....
رزی: سلام اتتتتت چطوری خوبی دلم برات تنگ شده بود.... ( بغلش کرد....)
( رزی یکی از دوستان قدیمی ات هستش که کارش ارایشگری هستش و میشه گفت بزرگترین ارایشگر توی المان هستش و ات اومده پیش رزی و رزی هم برای عروسی ات دعوته.....رزی منظورم اون رزی بلک پینک نیستاااا.....)
رزی: بیا بشین اینجا تا اماده ات کنم......
( ات نشست و رزی شروع کرد به ارایش کردن ات......)
2 ساعت بعد:
رزی: اوففف ات برو خودتو تو اینه نگاه کن ببین ارایش ات رو..... ( عکسشو میزارم)
ات: واووو....
رزی: فک کنم شوهرت ببینتت میمیره( میخنده)
ات: صد درصد شک نکن....
رزی: حالا بیا موهاتو درست کنم..... ( عکسشو میزارم).....
30 دقیقه بعد:
رزی: تموم شد....
ات: رزی دهنت سرویس.... این منممم؟!؟؟ .... ناموسا منم؟!....
رزی: اره... ( میخنده....)
ات: دمت گرم....
رزی: خوشگلی از خودته عشقم.... بیا لباس عروستو بپوش
( ات لباس عروسش و پوشید و رزی تورش رو هم به موهاش وصل کرد و کفشای پاشنه بلند بنفشش هم پوشید و رفت نشست رو صندلی و رزی بهش عطر و اینا زد و کوتشو پوشید و منتظر شد که تهیونگ بیاد دنبالش.....)
30 دقیقه بعد:
( ساعت 8 بود....)
ات: پس چرا نمیاد..... بزار زنگ بزنم بهش....
( ات زنگ زد به موبایل تهیونگ....)
تهیونگ: الووو....
ات: کجایی تهیونگ.... ساعتو دیدی؟
تهیونگ: به مولا تو ترافیکم.... ماشین عروسم یکم طول کشید اماده بشه..... الان میام...
ات: زود باش.....هوففف
( موبایل قطع کرد.....)
رزی: بیا یکم اب بخور....
ات: مرسی.....
( راستی رزی خودش هم اماده کرده بود پیش ات نشسته بود .... )
ات: توعم خوشگل شدیااا.....
رزی: ولی نه به زیبایی تو
( از بیرون صدای بوق اومد.....)
اسلاید دوم عمارت عروسی
اسلاید سوم میکاپ ات
اسلاید چهارم موهاش
اسلاید پنجم لباسش
اسلاید ششم لباس تهیونگ
(𝐏𝐚𝐫𝐭 30)
جیسو: عه مادر.... چرا لبت زخم شد؟!....
ات: عااا..... چون.... چون.... دندون تهیونگ خورد..... یعنی فشار اورد....
جونگ کوک: حتما خورد به تیزه اش نه؟!!....
ات: اره.....
( مامان و بابای ات هنوز نمیدونستن که جونگ کوک و تهیونگ خون اشام هستن.....)
هوسوک: اها.... مراقب باشید خوب....
ات: چشم.....
جنی: خب ابجی بهتره دیگه بری ارایشگاه 3 ساعت طول میکشه ارایشت کنه و موهاتو درست کنه....
ات: راست میگیا..... تهیونگ من برم حاضر شم منو برسون....
تهیونگ: باشه لیدی.....
هوسوک: بهتره دیگه ما هم بریم..... خدافظ بچه ها....
جیسو: بچه ها خدافظ....
جنی: وایسا ما هم میایم....
( همشون خدافظی کردن و رفتن....)
( ات هم یه هودی مشکی و یه شلوار جین مشکی پوشید و کلاه مشکی گذاشت و با تهیونگ رفت سوار ماشین شد و ات رو رسوند ارایشگاه و خودشم رفت ارایشگاه مردونه.....)
....
(تو ارایشگاه)
ات: سلام رزی.... خوبی...
( بچه هاااا من منظورم رزی بلک پینک نیست فقط از اسمش استفاده کردم اوکی؟!)....
رزی: سلام اتتتتت چطوری خوبی دلم برات تنگ شده بود.... ( بغلش کرد....)
( رزی یکی از دوستان قدیمی ات هستش که کارش ارایشگری هستش و میشه گفت بزرگترین ارایشگر توی المان هستش و ات اومده پیش رزی و رزی هم برای عروسی ات دعوته.....رزی منظورم اون رزی بلک پینک نیستاااا.....)
رزی: بیا بشین اینجا تا اماده ات کنم......
( ات نشست و رزی شروع کرد به ارایش کردن ات......)
2 ساعت بعد:
رزی: اوففف ات برو خودتو تو اینه نگاه کن ببین ارایش ات رو..... ( عکسشو میزارم)
ات: واووو....
رزی: فک کنم شوهرت ببینتت میمیره( میخنده)
ات: صد درصد شک نکن....
رزی: حالا بیا موهاتو درست کنم..... ( عکسشو میزارم).....
30 دقیقه بعد:
رزی: تموم شد....
ات: رزی دهنت سرویس.... این منممم؟!؟؟ .... ناموسا منم؟!....
رزی: اره... ( میخنده....)
ات: دمت گرم....
رزی: خوشگلی از خودته عشقم.... بیا لباس عروستو بپوش
( ات لباس عروسش و پوشید و رزی تورش رو هم به موهاش وصل کرد و کفشای پاشنه بلند بنفشش هم پوشید و رفت نشست رو صندلی و رزی بهش عطر و اینا زد و کوتشو پوشید و منتظر شد که تهیونگ بیاد دنبالش.....)
30 دقیقه بعد:
( ساعت 8 بود....)
ات: پس چرا نمیاد..... بزار زنگ بزنم بهش....
( ات زنگ زد به موبایل تهیونگ....)
تهیونگ: الووو....
ات: کجایی تهیونگ.... ساعتو دیدی؟
تهیونگ: به مولا تو ترافیکم.... ماشین عروسم یکم طول کشید اماده بشه..... الان میام...
ات: زود باش.....هوففف
( موبایل قطع کرد.....)
رزی: بیا یکم اب بخور....
ات: مرسی.....
( راستی رزی خودش هم اماده کرده بود پیش ات نشسته بود .... )
ات: توعم خوشگل شدیااا.....
رزی: ولی نه به زیبایی تو
( از بیرون صدای بوق اومد.....)
اسلاید دوم عمارت عروسی
اسلاید سوم میکاپ ات
اسلاید چهارم موهاش
اسلاید پنجم لباسش
اسلاید ششم لباس تهیونگ
۷.۳k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.