عشق و غرور p8
اینو گفتم و سری رفتم بیرون .
ساعت ۳ بود ک رسیدم خونه ...غذایی ک از دیشب مونده بود رو داغ کردم و خوردم
رفتم تو اتاق خواب ....دکور اتاق خوابم رو مثل دکور خونه به سلیقه خودم چیده بودم
معلوم نیست تا کی زندگیم اینجوری باشه..با اینکه خانزاده برام هر ماه پول میریزه ولی تا آخر عمرم ک نمیتونم اینجا زندگی کنم و وابسته پولش باشم
باید بگردم دنبال کار
نگاهی به خودم تو آینه انداختم
نسبت به دو سال پیش قدم بلند تر شده بود
موهای لخت و خرماییم هم همینطور
هیکلم فرم گرفته بود و سینه هام رشد کرده
آهی کشیدم و مشغول انجام کارای دانشگام شدم .
_ شنیدی امروز استاد جدید میاد؟
سرم برگشت سمت سمیرا:
_ ععع برای حاملگیش مرخصی گرفته؟؟
_ اره شکمش دیگه خیلی بزرگ شده بود..ادم میترسید یهو وسط کلاس بزاد
خندیدمو دیوونه ای نثارش کردم
جامدادیم ک افتاد همزمان در کلاس باز شد...دولا شدم برش داشتم وقتی اومدم بالا با دیدن شخص مقابلم خشکم زد
زمزمه سمیرا زیر گوشم رو شنیدم:
_ کاش استاد قبلی زود تر میرفت...نگا هیکلشو ماشالا
حس میکردم فشارم افتاده
کیفشو گذاشت رو میز و مقتدرانه ایستاد:
_ من کیم نامجون هستم استاد این ترم شما امیدوارم کلاس خوبی با هم داشته باشیم
سمیرا متعجب نگام کرد
قبلا راجبش بهش گفته بودم ولی تا حالا ندیده بودتش
لیست رو باز کرد و شروع کرد به حضور غیاب
ساعت ۳ بود ک رسیدم خونه ...غذایی ک از دیشب مونده بود رو داغ کردم و خوردم
رفتم تو اتاق خواب ....دکور اتاق خوابم رو مثل دکور خونه به سلیقه خودم چیده بودم
معلوم نیست تا کی زندگیم اینجوری باشه..با اینکه خانزاده برام هر ماه پول میریزه ولی تا آخر عمرم ک نمیتونم اینجا زندگی کنم و وابسته پولش باشم
باید بگردم دنبال کار
نگاهی به خودم تو آینه انداختم
نسبت به دو سال پیش قدم بلند تر شده بود
موهای لخت و خرماییم هم همینطور
هیکلم فرم گرفته بود و سینه هام رشد کرده
آهی کشیدم و مشغول انجام کارای دانشگام شدم .
_ شنیدی امروز استاد جدید میاد؟
سرم برگشت سمت سمیرا:
_ ععع برای حاملگیش مرخصی گرفته؟؟
_ اره شکمش دیگه خیلی بزرگ شده بود..ادم میترسید یهو وسط کلاس بزاد
خندیدمو دیوونه ای نثارش کردم
جامدادیم ک افتاد همزمان در کلاس باز شد...دولا شدم برش داشتم وقتی اومدم بالا با دیدن شخص مقابلم خشکم زد
زمزمه سمیرا زیر گوشم رو شنیدم:
_ کاش استاد قبلی زود تر میرفت...نگا هیکلشو ماشالا
حس میکردم فشارم افتاده
کیفشو گذاشت رو میز و مقتدرانه ایستاد:
_ من کیم نامجون هستم استاد این ترم شما امیدوارم کلاس خوبی با هم داشته باشیم
سمیرا متعجب نگام کرد
قبلا راجبش بهش گفته بودم ولی تا حالا ندیده بودتش
لیست رو باز کرد و شروع کرد به حضور غیاب
۱۶.۲k
۰۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.