(نفرت نا تمام)Part.22 فصل²
جیمین*ویو
قط کردم.
و رفتم پیش ا/ت.
بعد ۴ساعت خوابیدیم.
صبح که شد.
۱شنبه بود.
نرفتم سرکار بخاطر اینکه.
تعطیل بود.
بخاطر همین ا/ت رو بردم.
بیرون با بچه ام.
یه جورایی میترسم.
از اینکه ا/ت خبر دار بشه.
خلاصه من که میکشمت.
هم پسرعموی ا/ت رو هم.
بابای ا/ت رو.
و هم پدربزرگش رو.
همتون رو میکشم.
الان اگه بخوام از پسر عموش شروع کنم.
که کارتون تمومه.
شب بود.
رفتیم خونه.
یهو یکی در زد.
پدربزرگ ا/ت بود.
اومد تو گفت
پدر بزرگ ا/ت:جیمین من یچیز رو ثابت میکنم
جیمین:چی رو میخوای ثابت کنی
پدربزرگ ا/ت:که تو نوه ی منی و داییت بابای ا/ت هست.
جیمین:این چرت و پرت ها چی میگی
پدربزرگ ا/ت:بیا اینم از اینا
جیمین:چیز هایی که بهم داد دی این ای بود که از بابا بزرگ ا/ت و مامانم بود رو دیدیم واقعی هستش یعنی چی من با دختر داییم ازدواج کردم و نوه اش هستم و داییم بابای ا/ت هست وپسر عموی ا/ت پسر داییم هست
پایان
قط کردم.
و رفتم پیش ا/ت.
بعد ۴ساعت خوابیدیم.
صبح که شد.
۱شنبه بود.
نرفتم سرکار بخاطر اینکه.
تعطیل بود.
بخاطر همین ا/ت رو بردم.
بیرون با بچه ام.
یه جورایی میترسم.
از اینکه ا/ت خبر دار بشه.
خلاصه من که میکشمت.
هم پسرعموی ا/ت رو هم.
بابای ا/ت رو.
و هم پدربزرگش رو.
همتون رو میکشم.
الان اگه بخوام از پسر عموش شروع کنم.
که کارتون تمومه.
شب بود.
رفتیم خونه.
یهو یکی در زد.
پدربزرگ ا/ت بود.
اومد تو گفت
پدر بزرگ ا/ت:جیمین من یچیز رو ثابت میکنم
جیمین:چی رو میخوای ثابت کنی
پدربزرگ ا/ت:که تو نوه ی منی و داییت بابای ا/ت هست.
جیمین:این چرت و پرت ها چی میگی
پدربزرگ ا/ت:بیا اینم از اینا
جیمین:چیز هایی که بهم داد دی این ای بود که از بابا بزرگ ا/ت و مامانم بود رو دیدیم واقعی هستش یعنی چی من با دختر داییم ازدواج کردم و نوه اش هستم و داییم بابای ا/ت هست وپسر عموی ا/ت پسر داییم هست
پایان
۱۵.۷k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.