دوست پسر مافیای من پارت ۳۳=
دوست پسر مافیای من پارت ۳۳=
+:گریه هام همینجوری شدت میگرفت نمیتونستم خودمو کنترل کنم نمیدونم چرا ولی بغضم یهو ترکیده بود دست خودم نبود ولی از اینکه کوک این کارو با جسی کرد خیلی خوشحال شدم چونکه خودم میخواستم بهش بگم ک دخلشو بیاره اصلا از اون کارش نارحت نشدم بلکه خوشحال هم شدم ولی از این ناحت شدم بیشتر ک نمیذاره تنهایی دیگ برم بیرون چونکه من یک آدم خیلی خوش گذرونی هستم همش بیرونم ولی الان کلا دیگ اینجوری شد ولی بعد از یک مدت دوباره میزاره تنهایی برم بیرون
بعد از چند دقیقه گریه هام آروم شد و کوک هم همینجوری نازم میکرد دیگ بهم نگفت ک گریه نکنم چونکه میدونست فایده ای نداره😂
=:ببینم چشماتو
دیدم چشماش قرمزه قرمزه از بس گریه کرد خدایا عاشق یک گربه شدم انقد نازک نارنجیه این دختر
=:وقتی به خاطر اینکه انقد گریه کردی قلب منم به درد آوردی تنبیهت کردم اون موقع هم میبینم باز این کارو میکنی یا نه دختر کوچولوم
+:باشه توهم ک منو کشتی از بس تنبیه کردی
=:شیطونی نکن تنبیه نشی
+:اشش خیلی خب باشه
=:بیا بریم شام بخوریم بعدش بریم مهمانی مافیایی
+:باشه بریم
*بعدش لبای همو بوسیدن و رفتن پایین و شام خوردن
(نکته؛میسو دوست داشت او بلا سر جسی بیاد چونکه جسی بهش گفت ک تو چرا باید خوشبخت باشی من بدبخت به خاطر همین کشوندمت کافه سر همین میسو از جسی بدش اومد)
لایکککک❤️❤️
+:گریه هام همینجوری شدت میگرفت نمیتونستم خودمو کنترل کنم نمیدونم چرا ولی بغضم یهو ترکیده بود دست خودم نبود ولی از اینکه کوک این کارو با جسی کرد خیلی خوشحال شدم چونکه خودم میخواستم بهش بگم ک دخلشو بیاره اصلا از اون کارش نارحت نشدم بلکه خوشحال هم شدم ولی از این ناحت شدم بیشتر ک نمیذاره تنهایی دیگ برم بیرون چونکه من یک آدم خیلی خوش گذرونی هستم همش بیرونم ولی الان کلا دیگ اینجوری شد ولی بعد از یک مدت دوباره میزاره تنهایی برم بیرون
بعد از چند دقیقه گریه هام آروم شد و کوک هم همینجوری نازم میکرد دیگ بهم نگفت ک گریه نکنم چونکه میدونست فایده ای نداره😂
=:ببینم چشماتو
دیدم چشماش قرمزه قرمزه از بس گریه کرد خدایا عاشق یک گربه شدم انقد نازک نارنجیه این دختر
=:وقتی به خاطر اینکه انقد گریه کردی قلب منم به درد آوردی تنبیهت کردم اون موقع هم میبینم باز این کارو میکنی یا نه دختر کوچولوم
+:باشه توهم ک منو کشتی از بس تنبیه کردی
=:شیطونی نکن تنبیه نشی
+:اشش خیلی خب باشه
=:بیا بریم شام بخوریم بعدش بریم مهمانی مافیایی
+:باشه بریم
*بعدش لبای همو بوسیدن و رفتن پایین و شام خوردن
(نکته؛میسو دوست داشت او بلا سر جسی بیاد چونکه جسی بهش گفت ک تو چرا باید خوشبخت باشی من بدبخت به خاطر همین کشوندمت کافه سر همین میسو از جسی بدش اومد)
لایکککک❤️❤️
۱۶.۲k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.