اوه مای شامپاین پارت ²⁴💜🍷
از ماشین اومدن بیرون
جیمین یه تفنگ به جینا داد
جینا خیلی میترسید که یهو یه چیزی یادش افتاد
جینا: جیمین من بلد نیستم از تفنگ استفاده کنم😵💫😳
جیمین: نگران نباش.. فقط بگیر جلوشون و شلیک کن
جینا: داری میگی بکشمشون😰
جیمین: پس چی!؟
جینا: من نمیتونم کسی رو بکشم،شب خوابم نمیبره
جیمین: پس به یجای بدنش بزن مثل پا
جینا: ب..ب..باشه😣
جلوتر که رفتن به یه ساختمون خراب رسیدن
نامجون اومد جلو و گفت: پس بالاخره اومدین
ته هو و شی وو هم کنار نامجون بودن
جینا با دیدن اونا سرش درد گرفت و به سختی روی پاهاش وایستاد
جیمین نتونست تحمل کنه و دویید سمت نامجون که اونو بزنه
خودشو انداخت روی نامجون و اونو زد
نامجونم اونو میزد
جینا همینجور پاهاش میلرزید که ته هو اومد سمتش
ته هو همینجور آروم آروم طرف جینا میرفت و جینا عقب میرفت
جینا اسلحه رو جلو گرفت
جینا: ج.. ج.. ج..جلو نیا! اگه بیای شلیک میکنم
ته هو پوزخند زد و همینجور میرفت جلو که تفنگ جینا خورد به سینه هاش
ته هو: باشه.. شلیک کن
جینا میلرزید و با ترس به ته هو نگاه میکرد
ته هو خندید و دست جینا رو کنار زد
ته هو: دیدی.. نمیتونی شلیک کنی..
ادامه داد
ته هو: من از همون اول که دیدمت عاشقت شدم، جینا توام عاشقمی مگه نه
چشمای ته هو مثل یه کاسه خون بود
ته هو داد زد و گفت: جواب بده.. بگو تو هم دوسم داری
جینا با بغض گفت: من دوست ندارم
ته هو: دروغ نگووو..
ته هو کمر و گردن جینا رو لمس کرد
ته هو: من میدونم داری دروغ میگی..
جینا انقد ترسیده بود که نمیتونست تکون بخوره
ته هو خواست جینا رو ببوسه که جیمین اومد و به پای ته هو شلیک کرد
جیمین دویید طرف جینا که ببینه حالش خوبه
جیمین دستشو روی صورت جینا گذاشت و اون رو نگاه کرد
جیمین: جینا خوبی؟
جینا دندون هاش میلرزید و گفت: آ آ آره
جیمین: پس خو..
(صدای جیغ جینا)
جینا رفت جلوی جیمین
(صدای تفنگ ته هو)
به نظرتون پارت بعد چه اتفاقی میوفته..!؟
تو کامنتا بگین دوست دارین چه اتفاقی بیوفته😚
جیمین یه تفنگ به جینا داد
جینا خیلی میترسید که یهو یه چیزی یادش افتاد
جینا: جیمین من بلد نیستم از تفنگ استفاده کنم😵💫😳
جیمین: نگران نباش.. فقط بگیر جلوشون و شلیک کن
جینا: داری میگی بکشمشون😰
جیمین: پس چی!؟
جینا: من نمیتونم کسی رو بکشم،شب خوابم نمیبره
جیمین: پس به یجای بدنش بزن مثل پا
جینا: ب..ب..باشه😣
جلوتر که رفتن به یه ساختمون خراب رسیدن
نامجون اومد جلو و گفت: پس بالاخره اومدین
ته هو و شی وو هم کنار نامجون بودن
جینا با دیدن اونا سرش درد گرفت و به سختی روی پاهاش وایستاد
جیمین نتونست تحمل کنه و دویید سمت نامجون که اونو بزنه
خودشو انداخت روی نامجون و اونو زد
نامجونم اونو میزد
جینا همینجور پاهاش میلرزید که ته هو اومد سمتش
ته هو همینجور آروم آروم طرف جینا میرفت و جینا عقب میرفت
جینا اسلحه رو جلو گرفت
جینا: ج.. ج.. ج..جلو نیا! اگه بیای شلیک میکنم
ته هو پوزخند زد و همینجور میرفت جلو که تفنگ جینا خورد به سینه هاش
ته هو: باشه.. شلیک کن
جینا میلرزید و با ترس به ته هو نگاه میکرد
ته هو خندید و دست جینا رو کنار زد
ته هو: دیدی.. نمیتونی شلیک کنی..
ادامه داد
ته هو: من از همون اول که دیدمت عاشقت شدم، جینا توام عاشقمی مگه نه
چشمای ته هو مثل یه کاسه خون بود
ته هو داد زد و گفت: جواب بده.. بگو تو هم دوسم داری
جینا با بغض گفت: من دوست ندارم
ته هو: دروغ نگووو..
ته هو کمر و گردن جینا رو لمس کرد
ته هو: من میدونم داری دروغ میگی..
جینا انقد ترسیده بود که نمیتونست تکون بخوره
ته هو خواست جینا رو ببوسه که جیمین اومد و به پای ته هو شلیک کرد
جیمین دویید طرف جینا که ببینه حالش خوبه
جیمین دستشو روی صورت جینا گذاشت و اون رو نگاه کرد
جیمین: جینا خوبی؟
جینا دندون هاش میلرزید و گفت: آ آ آره
جیمین: پس خو..
(صدای جیغ جینا)
جینا رفت جلوی جیمین
(صدای تفنگ ته هو)
به نظرتون پارت بعد چه اتفاقی میوفته..!؟
تو کامنتا بگین دوست دارین چه اتفاقی بیوفته😚
۶.۰k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.