"راه خیانت"
"راه خیانت"
پارت7
که...
مامانم اومد تو پاشید بیاید پایین مهمونا رسیدن
منو جولیا پاشیدیم رفتیم پایین خانواده ی پارک و جئون اومدن تو
چی وایسا ببینم این دوتا جونگ کوک و جیمین نیستن؟!
جولیا:ا/ت این دوتا...
ا/ت:اره جیمین و جونگ کوکن
جولیا:ای خدا چقدرم جذابن
ا/ت:جولیاااا
جولیا:ایش باشه بابا حرف نمیزنم
بعد از سلام و احوال پرسی نشستیم پدرم داشت با اقای پارک و جئون حرف میزد و مامانم هم داشت با خانوم پارک خانوم جئون حرف میزد
جیمین:جونگ کوک اینا همون ا/ت و جولیا نیستن؟
جونگ کوک:چرا همونان
جیمین:ولی تو مدرسه عجب دعوایی راه انداختن
(جونگ کوک رو کوک مینویسم)
کوک:اره
ویوا/ت
منو جولیا داشتیم درمورد جیمین و جونگ کوک حرف میزدیم که اجوما اومد و گفت
اجوما:اقا وقت شامه
پدرا/ت:خب پاشید بریم سر میز شام
هم رفتیم سر میز شام داشتیم شام میخوردیم که مامان کوک گفت
مامان کوک:ا/ت دخترم تو قصد ازدواج نداری؟
ویوا/ت
با حرفی که زد تعجب کردم اما سعیکردم بروز ندم و خیلی خونسردجواب دادم
ا/ت:نه هنوز میخوام درس بخونم(با لبخند)
مامان جیمین:اوه معلومه دختر درسخونی هستی
جولیا:اره نمره هاشو ندیدید(زیرلب و با خنده)
با پام اروم زدم به جولیا و با لبخند جواب دادم
ا/ت:بله همینطوره
پرش زمانی به بعد از شام
خانواده ی پارک و جئون رفتن
مامان ا/ت:جولیا دخترم دیگه دیر وقته همین جا پیش ا/ت بمون
ا/ت:اره مامانم راست میگه دیر وقتم هست و فردا هم مدرسه تعطیله
جولیا: باشه پس همیجا میمونم
مامانم و بابام رفتن خوابیدن من و جولیا هم رفتیم کلی خوراکی و اینجور چیزا برداشتیم و رفتیم تو اتاقم ساعت 1 نیمه شب بود خوراکیارو باز کردیم لپ تاب رو روشن کردم چراغارو خاموش کردیم پنجره رو باز کردیم و رو تخت دراز کشیدیم
ا/ت:اوممممم جولیا بنظرت چه فیلمه ترسناکی خوبه؟؟
جولیا:بنظرمممم ....اها جیغ
ا/ت:باشه پس همینو نگاه میکنیم
.
.
.
.
.
ساعت دونیم بود داشتیم فیلم تماشا میکردیم که...
پارت7
که...
مامانم اومد تو پاشید بیاید پایین مهمونا رسیدن
منو جولیا پاشیدیم رفتیم پایین خانواده ی پارک و جئون اومدن تو
چی وایسا ببینم این دوتا جونگ کوک و جیمین نیستن؟!
جولیا:ا/ت این دوتا...
ا/ت:اره جیمین و جونگ کوکن
جولیا:ای خدا چقدرم جذابن
ا/ت:جولیاااا
جولیا:ایش باشه بابا حرف نمیزنم
بعد از سلام و احوال پرسی نشستیم پدرم داشت با اقای پارک و جئون حرف میزد و مامانم هم داشت با خانوم پارک خانوم جئون حرف میزد
جیمین:جونگ کوک اینا همون ا/ت و جولیا نیستن؟
جونگ کوک:چرا همونان
جیمین:ولی تو مدرسه عجب دعوایی راه انداختن
(جونگ کوک رو کوک مینویسم)
کوک:اره
ویوا/ت
منو جولیا داشتیم درمورد جیمین و جونگ کوک حرف میزدیم که اجوما اومد و گفت
اجوما:اقا وقت شامه
پدرا/ت:خب پاشید بریم سر میز شام
هم رفتیم سر میز شام داشتیم شام میخوردیم که مامان کوک گفت
مامان کوک:ا/ت دخترم تو قصد ازدواج نداری؟
ویوا/ت
با حرفی که زد تعجب کردم اما سعیکردم بروز ندم و خیلی خونسردجواب دادم
ا/ت:نه هنوز میخوام درس بخونم(با لبخند)
مامان جیمین:اوه معلومه دختر درسخونی هستی
جولیا:اره نمره هاشو ندیدید(زیرلب و با خنده)
با پام اروم زدم به جولیا و با لبخند جواب دادم
ا/ت:بله همینطوره
پرش زمانی به بعد از شام
خانواده ی پارک و جئون رفتن
مامان ا/ت:جولیا دخترم دیگه دیر وقته همین جا پیش ا/ت بمون
ا/ت:اره مامانم راست میگه دیر وقتم هست و فردا هم مدرسه تعطیله
جولیا: باشه پس همیجا میمونم
مامانم و بابام رفتن خوابیدن من و جولیا هم رفتیم کلی خوراکی و اینجور چیزا برداشتیم و رفتیم تو اتاقم ساعت 1 نیمه شب بود خوراکیارو باز کردیم لپ تاب رو روشن کردم چراغارو خاموش کردیم پنجره رو باز کردیم و رو تخت دراز کشیدیم
ا/ت:اوممممم جولیا بنظرت چه فیلمه ترسناکی خوبه؟؟
جولیا:بنظرمممم ....اها جیغ
ا/ت:باشه پس همینو نگاه میکنیم
.
.
.
.
.
ساعت دونیم بود داشتیم فیلم تماشا میکردیم که...
۹.۲k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.