p17
ات:هعییی ....ول کن دیگههه(اروم از روی کوک پاشد رفت جلوی اینه)
ات:حیح ...چرا این بلا رو لبام اوردیییییییی(مثلا خودشو زده به ناراحتی و دستش روی لبش بود)
کوک:هه این تازه خش خیلی کوچیکی بود(با پوزخند کنج لبش رفت پشته اته و از پشت گرفتش بغل و سرشو گذاشت روی شونه اته)
ات:چی میگی باو لبای خوجگلم پوست پوستی شد(ناراحت کیوت)
(دوباره میگم حوله تنشه)
کوک:میخای بهت نشون بدم ..؟(با پوزخنده شیطانی نگاه اته میکرد همون جور اته رو ب خودش بیشتر نزدیک میکرد )
(کوک لباشو نزدیک گردن سفید اته شد و ماک خیلی بنفش گذاشت )
(خیلی همخونی با رنگ پوست اته داشت)
ات :چی می.....ایییی
کوک:الان کامل شد بیب ... مهر صلاحیتت رو گذاشتم دیگه همه میدونن نباید نزدیک اموال جئون جونگ کوک شد...(دستاش رو تنگ تر کرد)
ات:هی خدا ... کوک بگم خدا چکارت کنه ..این کم بود یکی دیگه گذاشت(دستش رو گذاشت رو گردنش)
ات:حیح ...چرا این بلا رو لبام اوردیییییییی(مثلا خودشو زده به ناراحتی و دستش روی لبش بود)
کوک:هه این تازه خش خیلی کوچیکی بود(با پوزخند کنج لبش رفت پشته اته و از پشت گرفتش بغل و سرشو گذاشت روی شونه اته)
ات:چی میگی باو لبای خوجگلم پوست پوستی شد(ناراحت کیوت)
(دوباره میگم حوله تنشه)
کوک:میخای بهت نشون بدم ..؟(با پوزخنده شیطانی نگاه اته میکرد همون جور اته رو ب خودش بیشتر نزدیک میکرد )
(کوک لباشو نزدیک گردن سفید اته شد و ماک خیلی بنفش گذاشت )
(خیلی همخونی با رنگ پوست اته داشت)
ات :چی می.....ایییی
کوک:الان کامل شد بیب ... مهر صلاحیتت رو گذاشتم دیگه همه میدونن نباید نزدیک اموال جئون جونگ کوک شد...(دستاش رو تنگ تر کرد)
ات:هی خدا ... کوک بگم خدا چکارت کنه ..این کم بود یکی دیگه گذاشت(دستش رو گذاشت رو گردنش)
۱۴.۹k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.