p3
p3
فیک ویزه
___________________________________________________________
*2 دقیقه بعد*
عسل: *خیلی خستم ....لباسمو عوض کردم بعد رفتم که دوش بگیرم ........که یه چیزی تو حموم نظرمو جلب کرد ... یه چیز سیاه بود که چشمک میزد...دوربین بودد!!!!!!! ای سوهو آشغال ... هیز منحرف کثافتتتتتتتتتتت دوربینه رو له کردم ریختمش توی پلاستیک مشکی بعد از تراس پرتش کردم پایین...اه..*
*20 دقیقه بعد*
عسل : دوشمو گرفتم اومدم بیرون اما برای احتیاط بیشتر رفتم توی اتاق مامان بابام لباس پوشیدم....فردا حتما اتاقمو یه چک کامل کنم...برام یه پیاک امده بود....
متن پیام:
(چطوری بیبی گرل؟ چرا دوربینو له کردی؟ من میخواسم فقط ببینمت...اما چرا مدام ردم میکنی؟ اما ترقوه هات خیلی خوشگن به نظرم خوشمزه میان.... )
عسل:*گوشی رو پرت کرد روی تخت*(خواهرم مشکلت با اون گوشی چیه؟مشکل داری؟)
عسل: مردتیکه عوضیییییی هرچقدرم فوحشش بدم کمه...خستممم
(ادمین:بلخره رفت خوابید)
*فردا ساعت 9 صبح*
*صدای آلارم*
عسل: ای این چه کوفیته؟*خوابالو*
(ادمین آلارمو خفه کرد)
عسل :*بلند شدمو روتینمو انجام دادم اماد پاییم برای صبحانه*
* * * * *
عسل: سلام صبح بخیر*نیمه خوابالود*
م.ع: صبحت بخیر خوب خوابید؟
عسل: اهوم...*نیمه خوابالود*
م.ع: بیا ببین نیمرو با کره مربا داریم
عسل: اوکی*نیمه خوابالود*
* * * * *
عسل: حالا باید تمیز اتاقمو چک کنم تا دوربیم موربینی نباشه...
*5 دقیقه بعد*
*گوشی عسل در حال زنگ خوردن*
عسل: ها ؟!
لیا: چته اعصاب نداری؟!
عسل: بعدا برات میگم فقط بگو چی شده؟
لیا : نمیای پروژه رو تمام کنیم؟
عسل: چرا میام
*20 دقیقه بعد*
کافه گوسفند کره (واقعا همچین جایی هست / توی سئول یه کافه ای هست که پر گوسفنده و همه چیز اون کافه گوسفندیه)
لیا: واییی خودا اون چقدر نازههههه*اشاره به یه ببعی*
عسل: بنظرت اینجا مکان مناسبی برای تکمیل پروژه اس؟
لیا: اوهوم...ببخشید یه لحظه....*رفت با یه گوسفند عکس بگیره*
عسل: چقدر برای اینکه با هم نوعت عکس بگیری ذوق داری*خنده*
لیا:..... خیلی تاثیر گذار بود
عسل:*پاچیده شدن*
فیک ویزه
___________________________________________________________
*2 دقیقه بعد*
عسل: *خیلی خستم ....لباسمو عوض کردم بعد رفتم که دوش بگیرم ........که یه چیزی تو حموم نظرمو جلب کرد ... یه چیز سیاه بود که چشمک میزد...دوربین بودد!!!!!!! ای سوهو آشغال ... هیز منحرف کثافتتتتتتتتتتت دوربینه رو له کردم ریختمش توی پلاستیک مشکی بعد از تراس پرتش کردم پایین...اه..*
*20 دقیقه بعد*
عسل : دوشمو گرفتم اومدم بیرون اما برای احتیاط بیشتر رفتم توی اتاق مامان بابام لباس پوشیدم....فردا حتما اتاقمو یه چک کامل کنم...برام یه پیاک امده بود....
متن پیام:
(چطوری بیبی گرل؟ چرا دوربینو له کردی؟ من میخواسم فقط ببینمت...اما چرا مدام ردم میکنی؟ اما ترقوه هات خیلی خوشگن به نظرم خوشمزه میان.... )
عسل:*گوشی رو پرت کرد روی تخت*(خواهرم مشکلت با اون گوشی چیه؟مشکل داری؟)
عسل: مردتیکه عوضیییییی هرچقدرم فوحشش بدم کمه...خستممم
(ادمین:بلخره رفت خوابید)
*فردا ساعت 9 صبح*
*صدای آلارم*
عسل: ای این چه کوفیته؟*خوابالو*
(ادمین آلارمو خفه کرد)
عسل :*بلند شدمو روتینمو انجام دادم اماد پاییم برای صبحانه*
* * * * *
عسل: سلام صبح بخیر*نیمه خوابالود*
م.ع: صبحت بخیر خوب خوابید؟
عسل: اهوم...*نیمه خوابالود*
م.ع: بیا ببین نیمرو با کره مربا داریم
عسل: اوکی*نیمه خوابالود*
* * * * *
عسل: حالا باید تمیز اتاقمو چک کنم تا دوربیم موربینی نباشه...
*5 دقیقه بعد*
*گوشی عسل در حال زنگ خوردن*
عسل: ها ؟!
لیا: چته اعصاب نداری؟!
عسل: بعدا برات میگم فقط بگو چی شده؟
لیا : نمیای پروژه رو تمام کنیم؟
عسل: چرا میام
*20 دقیقه بعد*
کافه گوسفند کره (واقعا همچین جایی هست / توی سئول یه کافه ای هست که پر گوسفنده و همه چیز اون کافه گوسفندیه)
لیا: واییی خودا اون چقدر نازههههه*اشاره به یه ببعی*
عسل: بنظرت اینجا مکان مناسبی برای تکمیل پروژه اس؟
لیا: اوهوم...ببخشید یه لحظه....*رفت با یه گوسفند عکس بگیره*
عسل: چقدر برای اینکه با هم نوعت عکس بگیری ذوق داری*خنده*
لیا:..... خیلی تاثیر گذار بود
عسل:*پاچیده شدن*
۵.۸k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.