trust me part. 26
لیا و شیون😐
چرا لیا کنار ته؟؟ شیون چرا دست کوک رو گرفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سوهو: ماها عزیزم چیزی شده؟ (زهرماره عزیزم 😑😑)
با صدای سوهو برگشتم سمتش
+ ها؟ چی؟ نه نه چیزی نیست 😅
سوهو:خب بریم تو همه امدن
سرمو تکون دادم وارد شدیم
سوهو دستمو گرفت و سمت یک میز خودشو دوستاش برد
سوهو: خب چطورین بچه ها؟
پسر:خوبم این کیه سوهو؟
سوهو: اممم این ماها یکی از دوستامه
پسر: اووو خوبختم منم سایون هستم
لبخند زورکی زدمو سرمو تکون دادم
سوهو از روی میز که چند تا شراب بود رو برداشتو یکی رو داد دست منو یکی رو خودش دستش گرفت
یکم از جام شرابم خوردم که نگاهم به جیمین خورد که عصب داشت به سوهو نگاه می کرد
سوهو:ماها میای بریم وسط برقصیم
بهش نگاه کردمو بعد چند دقیقه باشه ارومی گفتمو رفتیم وسط سالون
(از دید جیمین)
پسره عوضی دست به ماها میزد
یونگی: خوردیش جیمین بس کن
- غلط می کنه به ماها دست بزنه
ته: باز شروع کرد
-ته الان یکی بیاد یکی دست لیا رو بگیره بره وسط باهاش برقصه همین جوری مثل من میشی
کوک: اوه جیمین چیزه
- چی شده؟
کوک:چیزه
ته: امممم چیزه چطوری؟
کوک: عه جیمین چقدر هوا خوب شده
-چتونه شما دوتا رو
تا میخواستم سرمو برگردونم کوک امد جلو وایستاد
کوک: امم جیمین نا..........
یک دفعه چشمم به سوهو و ماها خورد
کوک رو کنار زدم داشتم میدویدم که نامجون جلو گرفت
نامجون: جیمین الان بری اونجا همه چیز خراب میشه اوکی؟
با نفسای سنگین بهشون نگاه می کردم سرمو برگردوندم و سمت میرمون رفتمو و روی صندلیم نشستم و دستمو دو طرف سرم گرفتم
اون سوهو عوضی داشت یا ماها میرقصید و این بد ترین چیز بود
جین: جیمین اینا همه نقشست خودتو اذیت نکن پسر ماها مال توعه اوکی ؟؟
چیزی نگفتم و دوباره با عصبانیت نفس میکشیدم
( از دید ماها)
سوهو خیلی مست کرد بود و هعی بهم میچسبید و بوی مشروب اذیتم می کرد سرمو سمت میز پسرا کرد
یونگی با علامت سرش بهم نشون داد که عملیاتی شروع کنم
+ سوهو
با حالت اغوا گرانه صداش کردم که سرشو برگردوند و بهم نگاه کرد و نیش خندی زد
سوهو: هوم؟ چی شده بیبی؟ ( ای زهرمار بیبی پسره چندش😑)
+بیب یک چیزی می خواد
دستمو رو پاش گذاشتم
چشماش دستمو دنبال کرد و بعد یک خنده دیگه ای تو چشمام نگاه کرد
سوهو: پس بیبی دلش شیطونی می خواد
+ اوهم
سوهو دستمو گرفت و از پله ها منو میبرد بالا بالا بعد کلی بالا رفتن پله ها منو سمت همون اتاقی برد که یونگی می گفت مدارک اونجاست
وارد اتاق شدیم یک دفعه منو به در چسبوندن لبمو میبوسید
احساس بدی داشتم برای این که بی هوشش کنم دستمو دورگرنش گذاشتم
و بعد 3 ثانیه زدم به گردنش و بی هوشش کردم
سمت پنجره رفتمو بازش کردم ارتفاعش زیاد بود ولی میتونستی بیان داخل چون کنارش درخت بود
جیمین از روی درخت امد بالا و دستشو گرفتمو کمکش کردم بیاد داخل
امد داخل و با عصبانیت به لبام نگاه می کرد
+جیمین گوش کن
-ماها...... هوف ولش کن بعدا حرف میزنیم درموردش
بمانید در خماری😁
دوستون دارم مممم😘😘
دلم براتون تنگ شده بود
نظر یادتون نره 💜😁
ادمش فردا😁
چرا لیا کنار ته؟؟ شیون چرا دست کوک رو گرفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سوهو: ماها عزیزم چیزی شده؟ (زهرماره عزیزم 😑😑)
با صدای سوهو برگشتم سمتش
+ ها؟ چی؟ نه نه چیزی نیست 😅
سوهو:خب بریم تو همه امدن
سرمو تکون دادم وارد شدیم
سوهو دستمو گرفت و سمت یک میز خودشو دوستاش برد
سوهو: خب چطورین بچه ها؟
پسر:خوبم این کیه سوهو؟
سوهو: اممم این ماها یکی از دوستامه
پسر: اووو خوبختم منم سایون هستم
لبخند زورکی زدمو سرمو تکون دادم
سوهو از روی میز که چند تا شراب بود رو برداشتو یکی رو داد دست منو یکی رو خودش دستش گرفت
یکم از جام شرابم خوردم که نگاهم به جیمین خورد که عصب داشت به سوهو نگاه می کرد
سوهو:ماها میای بریم وسط برقصیم
بهش نگاه کردمو بعد چند دقیقه باشه ارومی گفتمو رفتیم وسط سالون
(از دید جیمین)
پسره عوضی دست به ماها میزد
یونگی: خوردیش جیمین بس کن
- غلط می کنه به ماها دست بزنه
ته: باز شروع کرد
-ته الان یکی بیاد یکی دست لیا رو بگیره بره وسط باهاش برقصه همین جوری مثل من میشی
کوک: اوه جیمین چیزه
- چی شده؟
کوک:چیزه
ته: امممم چیزه چطوری؟
کوک: عه جیمین چقدر هوا خوب شده
-چتونه شما دوتا رو
تا میخواستم سرمو برگردونم کوک امد جلو وایستاد
کوک: امم جیمین نا..........
یک دفعه چشمم به سوهو و ماها خورد
کوک رو کنار زدم داشتم میدویدم که نامجون جلو گرفت
نامجون: جیمین الان بری اونجا همه چیز خراب میشه اوکی؟
با نفسای سنگین بهشون نگاه می کردم سرمو برگردوندم و سمت میرمون رفتمو و روی صندلیم نشستم و دستمو دو طرف سرم گرفتم
اون سوهو عوضی داشت یا ماها میرقصید و این بد ترین چیز بود
جین: جیمین اینا همه نقشست خودتو اذیت نکن پسر ماها مال توعه اوکی ؟؟
چیزی نگفتم و دوباره با عصبانیت نفس میکشیدم
( از دید ماها)
سوهو خیلی مست کرد بود و هعی بهم میچسبید و بوی مشروب اذیتم می کرد سرمو سمت میز پسرا کرد
یونگی با علامت سرش بهم نشون داد که عملیاتی شروع کنم
+ سوهو
با حالت اغوا گرانه صداش کردم که سرشو برگردوند و بهم نگاه کرد و نیش خندی زد
سوهو: هوم؟ چی شده بیبی؟ ( ای زهرمار بیبی پسره چندش😑)
+بیب یک چیزی می خواد
دستمو رو پاش گذاشتم
چشماش دستمو دنبال کرد و بعد یک خنده دیگه ای تو چشمام نگاه کرد
سوهو: پس بیبی دلش شیطونی می خواد
+ اوهم
سوهو دستمو گرفت و از پله ها منو میبرد بالا بالا بعد کلی بالا رفتن پله ها منو سمت همون اتاقی برد که یونگی می گفت مدارک اونجاست
وارد اتاق شدیم یک دفعه منو به در چسبوندن لبمو میبوسید
احساس بدی داشتم برای این که بی هوشش کنم دستمو دورگرنش گذاشتم
و بعد 3 ثانیه زدم به گردنش و بی هوشش کردم
سمت پنجره رفتمو بازش کردم ارتفاعش زیاد بود ولی میتونستی بیان داخل چون کنارش درخت بود
جیمین از روی درخت امد بالا و دستشو گرفتمو کمکش کردم بیاد داخل
امد داخل و با عصبانیت به لبام نگاه می کرد
+جیمین گوش کن
-ماها...... هوف ولش کن بعدا حرف میزنیم درموردش
بمانید در خماری😁
دوستون دارم مممم😘😘
دلم براتون تنگ شده بود
نظر یادتون نره 💜😁
ادمش فردا😁
۲۳.۷k
۱۵ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.