رویایے میان مہ! پارت نهم
و بعد از اتمام غذا مهشاد گفت:خوب از اونجایی که امروز کاری نداریم میتونید امروز تو اتاقاتون بمونید یا توی عمارت یکم بچرخید،البته بهتون توصیه میکنم زیاد سرک نکشید چون.... حرفشو خورد و مام بعد یکم مکث وقتی دیدم چیزی نمیگه رفتیم سمت اتاق خودمون. نیکا:من میرم یه گشتی بزنم این اطراف شما نمیاید؟ مهدیس:من که نمیام میخام بخابم. دیا:منم نمیام. نیکا:پس فک کنم هیچکس نیاد خوب عب نداره خودم تنها میرم. بچه ها رفتن تو اتاقاشون منم شروع کردم تو همون طبقه ی دوم راه رفتن،داشتم از دم در یه اتاقی رد میشدم که یدفعه در باز شد و یه مرد هیکلی اومد بیرون و با عصبانیت گفت:آهای بچه تو اینجا فالگوش وایستاده بودی؟ یکم ترسیدم. نیکا:چی من؟ نه بخدا فقط داشتم رد میشدم. مرده:که فقط داشتی رد میشدی،همچیو شنیدی نه؟ نیکا:به خدا هیچی نشنیدم اصلا من چیکار شما دارم. مرد داشت جلو جلو میومد و منم عقب عقب میرفتم. خیلی ترسیده بودم. یدفعه چشمم به متین خورد که یه گلدون دستش بود و داشت میومد سمت مرده شوکرم تو دستش بود. نزدیک مرده اومد و یدفعه گلدونو زد تو سر مرده و همزمان شوکرم گرفت بهش. مرده افتاد کف زمین. نیکا:واییی. متین:چی شده بود تو اینجا چیکار میکردی. نیکا : نکنه مُرده؟ متین:ضربه اونقدر اروم بود که حتا گلدون نشکست،این شوکرام که زیاد کاری نمیکنن،پس فک نکنم مرده باشه. نیکا:حالا چیکار کنیم؟ متین:هیچی باید تن لششو ببریم تو همین اتاق،فک کنم بخاطر ضربه چیزی یادش نیاد. نیکا:ولی به این گامبو میخوره هزار کیلویی باشه نمیتونیم دوتایی از پسش بربیایم،برم بچه هارو صدا کنم؟ متین:اره برو منم میمونم بالا سرش. رفتم سمت اتاقامون و در همه ی بچه هارو زدم و گفتم کار خیلی فوری ای هست. وقتی درو باز کردن گفتم:وایی فقط دنبالم بیایددد. با عجله رفتم سمت اون اتاقه. نیکا:باید این گامبو رو ببریم تو اتاق. دیا:حیننن چه غلطی کردییی. نیکا:بعدا میگم فقط کمک کنیددد. هرکدوم یه طرف اون خرس قطبی رو گرفتیم و با هر زوری بود کشوندیمش تو اتاق و درو بستیم. ممد:وایی مرتیکه یه تن بود خوب کمتر بخور گراز. مهدیس:وای کمرممم ایششش. محراب:ای کاش کمتر بلنبونه بخاطر سلامتی خودش ما که به چوخ رفتیم. پانیذ:اصلا شما دوتا اینجا چه غلطی میکردید چه بلایی سر اون دایناسور اورده بودید شما؟ متین:هیچی بابا فقط... با حیننن کشیدن من حرف متین خورده شد. ارسلان:چی شد مگه جن گرفتت؟ نیکا:اینجا دوربین دارهههه. و با دست به دوربین اشاره کردم. محراب:اسهال شدیم ابم قطعه. دیا:حالا چه غلطی کنیم ؟ نیکا:نمیدونم،فقط از مرحوم میگ میگ الگو بگیرید و با سرعت اون بریم تو اتاقامون تا بیشتر نریدیم. رفتیم داخل اتاقامون.
-
به نظرتون لو میرن یا نه؟😃
-
به نظرتون لو میرن یا نه؟😃
۱۴.۶k
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.