✵"جایی که توش همه ی احساساتِ مختلف رو تجربه کُنی میگن'خون
✵"جایی که توش همه ی احساساتِ مختلف رو تجربه کُنی میگن'خونه آبی'یجورایی یعنی یه جایی که برات مثلِ یه دنیایِ کوچیک بشه...
.
یه جایی که سیاهت کُنه،سفیدت کُنه،سیاهت کُنه..سفیدت کُنه...
و تهش رنگین کمونتُ از جونت دوباره بکِشه و بذاره کفِ دستت بگه حالا شد..
حالا برو..
یه جورِ خوب!
معمولا پاتوق ها همچین جاهایی میشن برا آدم،سیرِ اتفاقاتِ چند سالِتُ دیواراش میکِشن تو جونشون...
حتیٰ بعدِ تعطیلیِ پاتوق،بعدِ رفتنامون...از اونجا نمیریم...
گرمایِ دستایی که میگرفتیم تو دستامون و قدم زنون باشون میومدیم تو کافه میشن گردِ نشسته رو شیشه هاش..
بوی عطری که میپیچید لایِ موهامون میشه بویِ نارنج هایِ
تو حیاط...
دروغ ها و خیانت ها میشن تار عنکبوت هایِ کنجِ دیوارا...
دشمنی ها میشن خاکسترِ
زیرِ شومینه ی خاموش
صدایِ گریه ها باهم قاطی میشن...
از اونیکه دلشکسته تا اونیکه دلش شکسته شده...همشون میشن گِلُ لایِ تویِ ناودونا...
کافه خیلی روزها و شبامونُ دیده و با خودِش مرور کَرده ولی قصه ی هیچکدوممون هنوز تموم نشده...
باید برگردیم یه روز..بهش بگیم تهش کلاغه به خونش میرسه یا نه؟!
•|🤍|•
.
یه جایی که سیاهت کُنه،سفیدت کُنه،سیاهت کُنه..سفیدت کُنه...
و تهش رنگین کمونتُ از جونت دوباره بکِشه و بذاره کفِ دستت بگه حالا شد..
حالا برو..
یه جورِ خوب!
معمولا پاتوق ها همچین جاهایی میشن برا آدم،سیرِ اتفاقاتِ چند سالِتُ دیواراش میکِشن تو جونشون...
حتیٰ بعدِ تعطیلیِ پاتوق،بعدِ رفتنامون...از اونجا نمیریم...
گرمایِ دستایی که میگرفتیم تو دستامون و قدم زنون باشون میومدیم تو کافه میشن گردِ نشسته رو شیشه هاش..
بوی عطری که میپیچید لایِ موهامون میشه بویِ نارنج هایِ
تو حیاط...
دروغ ها و خیانت ها میشن تار عنکبوت هایِ کنجِ دیوارا...
دشمنی ها میشن خاکسترِ
زیرِ شومینه ی خاموش
صدایِ گریه ها باهم قاطی میشن...
از اونیکه دلشکسته تا اونیکه دلش شکسته شده...همشون میشن گِلُ لایِ تویِ ناودونا...
کافه خیلی روزها و شبامونُ دیده و با خودِش مرور کَرده ولی قصه ی هیچکدوممون هنوز تموم نشده...
باید برگردیم یه روز..بهش بگیم تهش کلاغه به خونش میرسه یا نه؟!
•|🤍|•
۱۲۲.۰k
۲۱ شهریور ۱۴۰۰