پارت5
زل زده بود که ناگهان یه پسر روی اون صندلی نشست
سویون نگاهش رو به طرف پسر برد و دید بومگیو عه
بومگیو سویون رو دید که به اون زل زده و با مهربونی لبخندی زد و گفت:سلام سویون حالت چطوره؟
سویون که از حرف بومگیو تعجب کرده بود جواب داد:اوه آره...سلام خوبم ممنون ت....تو چطوری؟
بومگیو از این حالت گیجی و کیوت بودن سویون خوشش اومد و با لبخند گفت:عالی ام
اون دو تا در حال صحبت بودن که ناگهان.... مربی ورزش اومد داخل
#:سلام بچه ها!امروز چند تا فرم سلامت آوردم تا مطمئن بشم که همتون سالم هستید تا بتونید ورزش کنید.... خب اول از همه این که باید این فرم ها رو والدینتون پر کنن
سویون با شنیدن کلمه ی والدین چشم هاش خیس شد ولی گریه اش رو نگه داشت...... اون سال ها بود که پدر و مادرش رو در اثر تصادف شدید از دست داده بود
سوبین شانس آورد که امروز نیومد مدرسه چون هر لحظه ممکن بود با شنیدن کلمه ی والدین بغضش بشکنه و گریه کنه
سویون در حال فکر بود که ناگهان در کلاس باز شد.....
سویون نگاهش رو به طرف پسر برد و دید بومگیو عه
بومگیو سویون رو دید که به اون زل زده و با مهربونی لبخندی زد و گفت:سلام سویون حالت چطوره؟
سویون که از حرف بومگیو تعجب کرده بود جواب داد:اوه آره...سلام خوبم ممنون ت....تو چطوری؟
بومگیو از این حالت گیجی و کیوت بودن سویون خوشش اومد و با لبخند گفت:عالی ام
اون دو تا در حال صحبت بودن که ناگهان.... مربی ورزش اومد داخل
#:سلام بچه ها!امروز چند تا فرم سلامت آوردم تا مطمئن بشم که همتون سالم هستید تا بتونید ورزش کنید.... خب اول از همه این که باید این فرم ها رو والدینتون پر کنن
سویون با شنیدن کلمه ی والدین چشم هاش خیس شد ولی گریه اش رو نگه داشت...... اون سال ها بود که پدر و مادرش رو در اثر تصادف شدید از دست داده بود
سوبین شانس آورد که امروز نیومد مدرسه چون هر لحظه ممکن بود با شنیدن کلمه ی والدین بغضش بشکنه و گریه کنه
سویون در حال فکر بود که ناگهان در کلاس باز شد.....
۱.۵k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.