چند پارتی جونگکوک ¹
وقتی که از سرکار میاد و بهت نیاز داره ولی دخترتون میگه بشینید با من فیلم ببینید و اونم همینجوری میره رو کار # درخواستی
_ ( تو شرکت بودم داشتم کارا رو میکردم که یه لحظه دیدم د*کم بزرگ شده و داره از شلوارم میزنه بیرون اوفففف حتما بخاطر ب*کسرای تنگی که میپوشمه خیلی تحریک شدم سریع کارا رو انجام دادم و از شرکت اومدم بیرون سوار ماشین شدم و با سرعت طرف خونه گاز دادم حدودا بعد ۳۰ مین رسیدم خونه )
+( داشتم غذا درست میکردم یونا( دخترتون) هم نشسته بود رو اپن پیش من که زنگ در به صدا اومد یونا پرید رفت طرف در منم رفتم درو باز کردم جونگکوک بود ولی انگار یه جوری بود، خمار بود)
= سلامم بابایی ( پرت بغلش)
_ اخخ یواش چطوری پرنسس خانم؟
= خوبم
_ ( گذاشتمش پایین که دویید رفت)
+ سلام عشقم خوبی؟
_ عاحح..نه..ا.ت نیازت دارم
+ و...( تا اومدم ادامه حرفمو بگم منو چسبوند به دیوار و با دستاس حصارم کرد و شروع کرد به ب*سیدنم خیلی تند تند میبوسید اصلا اجازه نمیداد همکاری کنم به شونش میزدم که ولم کنه که دستامو بالا سرم قفل کرد و اون یکی دستشو برد زیر لباسم و از روی سوت*ین ن*پلامو نوازش میکرد کم کم ناله هام داشت در میومد)
+ عاحح..عاححح ( اروم)
_ اممممم
+( دیدم اصلا ولم نمیکرد ناخونامو فرو کردم تو کمرش)
_ اخخخ ا.ت چیکار میکنی؟!
+ ینی چی خب ولم نمیکردی یه وقت یونا میومد میخواستی چیکار کنی بعدشم غذا رو گاز بود میسوخت ( خواستم برم که دستش دور کمرم حلقه شد)
_ الان فرار کردی خانم جئون ولی شب برات دارم
+🙄 ( دستمو گذاشتم رو دستش و از رو کمرم برداشتم و بدون هیچ حرفی رفتم تو اشپزخونه زیر گازو خاموش کردم و میزو چیدم جونگکوک داشت لباساشو عوض میکرد، به یونا گفتم بیاد بشینه خودمم نشستم که جونگکوکم اومد )
_( حالا من که تحریک شدم اونم تو اون لباسای کوتاه دیگه نمیتونستم کنترل کنم)
+( داشتیم غذا میخوریدیم که دیدم جونگکوک دستشو گذاشت رو رون پام و حرکت میده که کم برد سمت پوصت*نم که پاهامو بهم چسبوندم که با دستش پاهامو از هم باز کرد خیلی محکم گرفته بود داشت پوصت*نمو مالش میداد خیلی خودمو کنترل کرده بودم که نالم در نیاد)
ماشین جونگکوک اسلاید²
لباس ا.ت اسلاید³
ادامه دارد.......
نظرتوننن؟
_ ( تو شرکت بودم داشتم کارا رو میکردم که یه لحظه دیدم د*کم بزرگ شده و داره از شلوارم میزنه بیرون اوفففف حتما بخاطر ب*کسرای تنگی که میپوشمه خیلی تحریک شدم سریع کارا رو انجام دادم و از شرکت اومدم بیرون سوار ماشین شدم و با سرعت طرف خونه گاز دادم حدودا بعد ۳۰ مین رسیدم خونه )
+( داشتم غذا درست میکردم یونا( دخترتون) هم نشسته بود رو اپن پیش من که زنگ در به صدا اومد یونا پرید رفت طرف در منم رفتم درو باز کردم جونگکوک بود ولی انگار یه جوری بود، خمار بود)
= سلامم بابایی ( پرت بغلش)
_ اخخ یواش چطوری پرنسس خانم؟
= خوبم
_ ( گذاشتمش پایین که دویید رفت)
+ سلام عشقم خوبی؟
_ عاحح..نه..ا.ت نیازت دارم
+ و...( تا اومدم ادامه حرفمو بگم منو چسبوند به دیوار و با دستاس حصارم کرد و شروع کرد به ب*سیدنم خیلی تند تند میبوسید اصلا اجازه نمیداد همکاری کنم به شونش میزدم که ولم کنه که دستامو بالا سرم قفل کرد و اون یکی دستشو برد زیر لباسم و از روی سوت*ین ن*پلامو نوازش میکرد کم کم ناله هام داشت در میومد)
+ عاحح..عاححح ( اروم)
_ اممممم
+( دیدم اصلا ولم نمیکرد ناخونامو فرو کردم تو کمرش)
_ اخخخ ا.ت چیکار میکنی؟!
+ ینی چی خب ولم نمیکردی یه وقت یونا میومد میخواستی چیکار کنی بعدشم غذا رو گاز بود میسوخت ( خواستم برم که دستش دور کمرم حلقه شد)
_ الان فرار کردی خانم جئون ولی شب برات دارم
+🙄 ( دستمو گذاشتم رو دستش و از رو کمرم برداشتم و بدون هیچ حرفی رفتم تو اشپزخونه زیر گازو خاموش کردم و میزو چیدم جونگکوک داشت لباساشو عوض میکرد، به یونا گفتم بیاد بشینه خودمم نشستم که جونگکوکم اومد )
_( حالا من که تحریک شدم اونم تو اون لباسای کوتاه دیگه نمیتونستم کنترل کنم)
+( داشتیم غذا میخوریدیم که دیدم جونگکوک دستشو گذاشت رو رون پام و حرکت میده که کم برد سمت پوصت*نم که پاهامو بهم چسبوندم که با دستش پاهامو از هم باز کرد خیلی محکم گرفته بود داشت پوصت*نمو مالش میداد خیلی خودمو کنترل کرده بودم که نالم در نیاد)
ماشین جونگکوک اسلاید²
لباس ا.ت اسلاید³
ادامه دارد.......
نظرتوننن؟
۴۹.۸k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.