p1
ویو ات
سلام من ات هستم ۱۷ سالمه از وقتی ۱۵ سالم بود مامان و بابام مردن و من تنها زندگی میکنم و برای درآمدم تو کافه نزدیک مدرسه کار میکنم تقریبا بیشتر دانش آموزا میدونن ولی مسخرم نمیکنن و باهاش مشکلی ندارن من مثل قبل محبوبیت خودمو دارم البته یه چند نفر قلدرم داریما ولی مشکلی نیست من نماینده کلاسم و مسئول کمک به بقیم وای کلاس شروع شد
ات: همگی بلند شید استاد اومد
+: ممنون بشینید خوب امروز یه دانش اموز جدید داریم... لطفا خودتو معرفی کنید
رونا: سلام به همه من رونا هستم از سئول به دنیا اومدم و چند سالی بوسان بودم انتقالی گرفتم به این مدرسه
+: خوب ات زنگ تفریح و زنگ نهار با رونا باش و همه جا رو نشونش بده
ات: چشم استاد
... فلش بک به زنگ استراحت
ات: خوب این مدرسه ما بود... ای وای
رونا: چیشده
ات: از این چند تا دانش آموز فاصله بگیر قلدرای مدرسن و یه سال از ما بزرگ ترن سر دستشون همیشه جلو راه میره و اسمش جیهون
جیهون: سلام بچه
ات: باز چی میخوای از جون من... مگه تو کنکور نداری امسال چرا ما که کوچیکتریم رو اذیت میکنی
جیهون اومد که ات رو حل بده کنار که رونا دستشو گرفت و حل داد
رونا: هی تو خودت میدونی که ات کلی محبوبه پس حق نداری اذیتش کنی اینو بفهم
جیهون: چه زبونی دارن این دخترا ات دوست جدید پیدا کرده ببینم این دوستت خبر داره که داره از یه بدبختی که تو کافه بغل مدرسه کار میکنه و یتیمه حمایت میکنه
ات: اون خب
رونا: اره خبر داشتم اون بهترین دوست منه و همه چی رو بهم میگه من از تو بهتر میدونم بریم ات
مچ دست ات رو میگیره و میبره سمت سالن غذا خوری و با هم رو یه میز میشینن
ات: ممنون بابت امروز
رونا: تشکر لازم نیست ما باید به عنوان همکلاسی به هم کمک کنیم
ات: ولی از کجا میدونستی
رونا: نوش بازی کردم ولی یکم از بقیه شنیده بودم ولی انگار محبوبی
ات: اره یکم اونا تلاش میکنن منو درک کنن
رونا: خوب از اونجایی که امروز جلوی اون به عنوان دوتا دوست خوب شناخته شدیم بیا تصورشو خراب نکنیم
ات: عالیه پس تا همیشه بهترین دوستای هم میمونیم
سلام من ات هستم ۱۷ سالمه از وقتی ۱۵ سالم بود مامان و بابام مردن و من تنها زندگی میکنم و برای درآمدم تو کافه نزدیک مدرسه کار میکنم تقریبا بیشتر دانش آموزا میدونن ولی مسخرم نمیکنن و باهاش مشکلی ندارن من مثل قبل محبوبیت خودمو دارم البته یه چند نفر قلدرم داریما ولی مشکلی نیست من نماینده کلاسم و مسئول کمک به بقیم وای کلاس شروع شد
ات: همگی بلند شید استاد اومد
+: ممنون بشینید خوب امروز یه دانش اموز جدید داریم... لطفا خودتو معرفی کنید
رونا: سلام به همه من رونا هستم از سئول به دنیا اومدم و چند سالی بوسان بودم انتقالی گرفتم به این مدرسه
+: خوب ات زنگ تفریح و زنگ نهار با رونا باش و همه جا رو نشونش بده
ات: چشم استاد
... فلش بک به زنگ استراحت
ات: خوب این مدرسه ما بود... ای وای
رونا: چیشده
ات: از این چند تا دانش آموز فاصله بگیر قلدرای مدرسن و یه سال از ما بزرگ ترن سر دستشون همیشه جلو راه میره و اسمش جیهون
جیهون: سلام بچه
ات: باز چی میخوای از جون من... مگه تو کنکور نداری امسال چرا ما که کوچیکتریم رو اذیت میکنی
جیهون اومد که ات رو حل بده کنار که رونا دستشو گرفت و حل داد
رونا: هی تو خودت میدونی که ات کلی محبوبه پس حق نداری اذیتش کنی اینو بفهم
جیهون: چه زبونی دارن این دخترا ات دوست جدید پیدا کرده ببینم این دوستت خبر داره که داره از یه بدبختی که تو کافه بغل مدرسه کار میکنه و یتیمه حمایت میکنه
ات: اون خب
رونا: اره خبر داشتم اون بهترین دوست منه و همه چی رو بهم میگه من از تو بهتر میدونم بریم ات
مچ دست ات رو میگیره و میبره سمت سالن غذا خوری و با هم رو یه میز میشینن
ات: ممنون بابت امروز
رونا: تشکر لازم نیست ما باید به عنوان همکلاسی به هم کمک کنیم
ات: ولی از کجا میدونستی
رونا: نوش بازی کردم ولی یکم از بقیه شنیده بودم ولی انگار محبوبی
ات: اره یکم اونا تلاش میکنن منو درک کنن
رونا: خوب از اونجایی که امروز جلوی اون به عنوان دوتا دوست خوب شناخته شدیم بیا تصورشو خراب نکنیم
ات: عالیه پس تا همیشه بهترین دوستای هم میمونیم
۲.۷k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.