پارت۱
پارت۱
یک روز برادرم گفت من گربه میخواهم گفتم
ما نمیتوانیم گربه نگهداریم
برادرم گفت چرا گفتم تو مریض هستی
گفتم تو اسبانی میسی تو سر گربه بدبخت میزنی
گفت بخری دیگه اسبانی نمیشم
گفتم باشه لباساتو بپوش تابریم
رفتو لباساشو پوشیدو رفتیم
اونجا یک گربه ترس ناک بود
من ازآن گربه ترسیدم برادرم همان گربرا گرفت گفتم اون نخ گفت چرا این نه
گفتم مریض بده گریه افتاد گفت باید بگیری
گفتم باشه
رفتیم خانه شب شد صداهای عجیبی میآمد
رفتم به اتاق برادرم
دیدم خوابه
رفتم با اتاق گربه دیدم دارم با نشسته روی سندلی وکتاب میخواند
سری به اتاقم رفتم
وخودشان به خواب زدم
یواشکی دیدم داره از جلو درب اتاقم راه میره هیچی نگفتم و خوابیدم صبح شد انگربه مثل بقیه گربه رفتار میکنه
بهش زول زدم هیچی زه عجیبی ندیدم
سری رفتم دوربین خریدم وبه اتاق گربه وسل کردم
شب برادرم خوابید
من گوشیمو برداشتم ودیدم جلوی دوربین کاغذ هست
یک روز برادرم گفت من گربه میخواهم گفتم
ما نمیتوانیم گربه نگهداریم
برادرم گفت چرا گفتم تو مریض هستی
گفتم تو اسبانی میسی تو سر گربه بدبخت میزنی
گفت بخری دیگه اسبانی نمیشم
گفتم باشه لباساتو بپوش تابریم
رفتو لباساشو پوشیدو رفتیم
اونجا یک گربه ترس ناک بود
من ازآن گربه ترسیدم برادرم همان گربرا گرفت گفتم اون نخ گفت چرا این نه
گفتم مریض بده گریه افتاد گفت باید بگیری
گفتم باشه
رفتیم خانه شب شد صداهای عجیبی میآمد
رفتم به اتاق برادرم
دیدم خوابه
رفتم با اتاق گربه دیدم دارم با نشسته روی سندلی وکتاب میخواند
سری به اتاقم رفتم
وخودشان به خواب زدم
یواشکی دیدم داره از جلو درب اتاقم راه میره هیچی نگفتم و خوابیدم صبح شد انگربه مثل بقیه گربه رفتار میکنه
بهش زول زدم هیچی زه عجیبی ندیدم
سری رفتم دوربین خریدم وبه اتاق گربه وسل کردم
شب برادرم خوابید
من گوشیمو برداشتم ودیدم جلوی دوربین کاغذ هست
۱.۱k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.