پارت 17 خواهر هایتانی
تا پارت 21 نوشتم🌚
ویو خونه
بابا:ااممم..بچه ها بیاین اینجا
رین:چیزی شده؟
بابا:بچه ها مامانتون میخواد برگرده
ران:اون جادوگر؟عمرا
رین:اون خود نامادری سیندرلاست
بابا:اون مادرتونه
ا.ت:و نامادری من
بابا:تو که هنوز ندیدیش
نویسنده:راستی هارو هم میاد
رین:هارو وایییی دلم براش تنگ شده
ا.ت:هارو کیه؟
ران:راستی تو نمیدونی هارو خواهر کوچیکه ی ماست
ا.ت:شما خواهر داشتین؟
رین:آره و از این به بعد خواهر توهم هست خیلی دختر کیوتیه
ا.ت:چند سالشه؟
بابا:سه سالشه
ا.ت:کیوووت
ویو ا.ت
روز بعد مادر ریندو اومد(قبلا گفتم مادر و پدر ران و ا.ت یکیه ولی مادر ریندو یکی دیگست)
ران و ریندو ازش متنفرن ولی به نظرم زن خوبیه
هارو وقتی منو دید یکم غریبی کرد و خجالت کشید ولی بعد باهام صمیمی شد
روز ها میگذشت و مانجی ازم دور تر و دور تر میشد
ی روز بعد از مدرسه ی جا گرفتمش به حرف و ازش پرسیدم
ا.ت:مانجی چرا احساس میکنم داری یجیزی رو ازم پنهون میکنی
مایکی:خب..فکر کنم دیگه وقتشه بگم...
نویسنده:نهههههه
مایکی:من هنوز چیزی نگفتم که
نویسنده:ولی میدونم قراره چی بگی
مایکی:اگه راست میگی بگو
نویسنده:قراره ب......
ویو خونه
بابا:ااممم..بچه ها بیاین اینجا
رین:چیزی شده؟
بابا:بچه ها مامانتون میخواد برگرده
ران:اون جادوگر؟عمرا
رین:اون خود نامادری سیندرلاست
بابا:اون مادرتونه
ا.ت:و نامادری من
بابا:تو که هنوز ندیدیش
نویسنده:راستی هارو هم میاد
رین:هارو وایییی دلم براش تنگ شده
ا.ت:هارو کیه؟
ران:راستی تو نمیدونی هارو خواهر کوچیکه ی ماست
ا.ت:شما خواهر داشتین؟
رین:آره و از این به بعد خواهر توهم هست خیلی دختر کیوتیه
ا.ت:چند سالشه؟
بابا:سه سالشه
ا.ت:کیوووت
ویو ا.ت
روز بعد مادر ریندو اومد(قبلا گفتم مادر و پدر ران و ا.ت یکیه ولی مادر ریندو یکی دیگست)
ران و ریندو ازش متنفرن ولی به نظرم زن خوبیه
هارو وقتی منو دید یکم غریبی کرد و خجالت کشید ولی بعد باهام صمیمی شد
روز ها میگذشت و مانجی ازم دور تر و دور تر میشد
ی روز بعد از مدرسه ی جا گرفتمش به حرف و ازش پرسیدم
ا.ت:مانجی چرا احساس میکنم داری یجیزی رو ازم پنهون میکنی
مایکی:خب..فکر کنم دیگه وقتشه بگم...
نویسنده:نهههههه
مایکی:من هنوز چیزی نگفتم که
نویسنده:ولی میدونم قراره چی بگی
مایکی:اگه راست میگی بگو
نویسنده:قراره ب......
۱۳۵.۸k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.