پارت 1
با آلارم ساعت گوشیم از خواب بیدار شدم ولی هنوز هم دلم میخواست بخوابم ولی امروز به هیچ وجه چون امروز روز اول مدرسمه بلند شدم رفتم سرویس بهداشتی و کار های لازم و انجام دادم و صبحانه خوردم از خونه زدم بیرون.
تو راه مدرسه بودم که گوشیم زنگ خورد
لیا بود جوابش و دادم
(علامت لیا&)
&:سلام ا/ت خرم خوبی
ا/ت:به بزغاله خانم ممنون تو چطوری
&منم خوبم زنگ زدم که بگم جلو کافه همیشگی وایسا با هم بریم مدرسه برات یه سوپرایز دارم
ا/ت:اوکی منتظرم
بعد از حرف زدن رفتم کافه ای لیا گفته بود حوصلم سر رفته بود پس رفتم یه ایس لاته برای خودم گرفتم موقع برگشت خورد به یکی ولی خداروشکر روی لباسش چیزی نریخت همون موقع لیا رو بیرون دیدم و بدون نگاه کردن به طرف معذرت خواهی کردم و رفتم سمتش
&:سلام ا/ت خانم
ا/ت:سلام ..خب سوپرایزت چی بود؟
&:حالا وایسا بابا تو هم عجله داریا بیا بریم تو راه بهت میگم
ا/ت:اوکی
به سمت مدرسه حرکت کردیم و من هندزفری مو گذاشتم داخل گوشم و همینطوری با لیا حرکت میکردم که لیا هندزفری مو کشید
ا/ت:هوی گاو چته عنت
&:ایششش حالا بیخیال بزا سوپرایزم و بگم
ا/ت:باشه بگو ببینم چیه
&:ببین من تحقیق کردم توی مدرسمون ۷ تا پسر از خانواده های مافیا و پولدار داریم اسماشون .....(کل اعضا)
ا/ت:خب الان من چیکار کنم
&:ایششششش هیچ وقت برا چیزایی که با هیجان میگم ذوق نمیکنی☹️🥺
ویو ا/ت
نتونستم اون قیافه اوسکولانه اش رو نادیده بگیرم و گفتم
ا/ت:خب توی کدوم کلاس هستن
ویو لیا
خوشحال شدم با ذوق بیشتر شروع کردم
&:چهار تاشون تو کلاس ما ۳ تا شون هم توی کلاس سومین
ا/ت:(وقتی اسم سومین رو آورد اعصابم ریخت بهم و بهش گفتم): لیا میدونی چقدر از اون بدم میاداااا مگه نگفتم جلو من اسمی از اون گوه نیار اه
&:باشه بابا ببخشید عصبی نشو
ا/ت: خب فعلا بیا بریم داخل مدرسه
&:اوکی
بچه ها پارت بعدی تا دوساعت آینده براتون گذاشته میشه لطفا هم از پارت اول هم پارت دو حمایت کنید تا بهترین اثر رو براتون بنویسم🫰😘💜❤️😊🫶
تو راه مدرسه بودم که گوشیم زنگ خورد
لیا بود جوابش و دادم
(علامت لیا&)
&:سلام ا/ت خرم خوبی
ا/ت:به بزغاله خانم ممنون تو چطوری
&منم خوبم زنگ زدم که بگم جلو کافه همیشگی وایسا با هم بریم مدرسه برات یه سوپرایز دارم
ا/ت:اوکی منتظرم
بعد از حرف زدن رفتم کافه ای لیا گفته بود حوصلم سر رفته بود پس رفتم یه ایس لاته برای خودم گرفتم موقع برگشت خورد به یکی ولی خداروشکر روی لباسش چیزی نریخت همون موقع لیا رو بیرون دیدم و بدون نگاه کردن به طرف معذرت خواهی کردم و رفتم سمتش
&:سلام ا/ت خانم
ا/ت:سلام ..خب سوپرایزت چی بود؟
&:حالا وایسا بابا تو هم عجله داریا بیا بریم تو راه بهت میگم
ا/ت:اوکی
به سمت مدرسه حرکت کردیم و من هندزفری مو گذاشتم داخل گوشم و همینطوری با لیا حرکت میکردم که لیا هندزفری مو کشید
ا/ت:هوی گاو چته عنت
&:ایششش حالا بیخیال بزا سوپرایزم و بگم
ا/ت:باشه بگو ببینم چیه
&:ببین من تحقیق کردم توی مدرسمون ۷ تا پسر از خانواده های مافیا و پولدار داریم اسماشون .....(کل اعضا)
ا/ت:خب الان من چیکار کنم
&:ایششششش هیچ وقت برا چیزایی که با هیجان میگم ذوق نمیکنی☹️🥺
ویو ا/ت
نتونستم اون قیافه اوسکولانه اش رو نادیده بگیرم و گفتم
ا/ت:خب توی کدوم کلاس هستن
ویو لیا
خوشحال شدم با ذوق بیشتر شروع کردم
&:چهار تاشون تو کلاس ما ۳ تا شون هم توی کلاس سومین
ا/ت:(وقتی اسم سومین رو آورد اعصابم ریخت بهم و بهش گفتم): لیا میدونی چقدر از اون بدم میاداااا مگه نگفتم جلو من اسمی از اون گوه نیار اه
&:باشه بابا ببخشید عصبی نشو
ا/ت: خب فعلا بیا بریم داخل مدرسه
&:اوکی
بچه ها پارت بعدی تا دوساعت آینده براتون گذاشته میشه لطفا هم از پارت اول هم پارت دو حمایت کنید تا بهترین اثر رو براتون بنویسم🫰😘💜❤️😊🫶
۲.۹k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.