PART ❶❹
𝑳𝒐𝒗𝒆 𝒐𝒇 𝒔𝒆𝒗𝒆𝒏 𝒑𝒆𝒐𝒑𝒍𝒆
راوی: یونگی گوشیشو از روی میز غذا خوری برداشت و فقط از ا/ت خدافظی کرد و رفت.
ا/ت بعد از رفتن یونگی یه نگا به کوک کرد و گفت.
ا/ت: یونگی حالش خوب بود؟
جونگکوک: بیخیال مهم نیست.
ا/ت که دید کوک هم خیلی حوصله نداره دیگه سوالی ازش نپرسید.
کوک یه دستی به صورتش زد و بعدش یه نفش عمیق کشید و دستای ا/تو گرفت.
کوک: ا/ت تو اگه با من باشی بهت قول میدم که خوشبختت کنم تو فقط ملکه من باش.
ا/ت: کوک من....
کوک: میدونم ، میدونم لازم نیست الان بهم جواب بدی ولی بهش فک کن حتما.
راوی: ا/ت سرشو به معنی باشه تکون داد.
کوک: دوس داری شام چی بخوريم
ا/ت: فرقی نمیکنه ، هرچی که خودت دوس داری.
کوک: *لبخند* کیمچی چطوره؟
ا/ت: اممم عالیه 😊👈👉
کوک: خوبه پس برم درست کنم.
ا/ت: میشه منم کمکت کنم
کوک: اممم اگه دوس داری باشه.
راوی: رفتن باهم تو آشپز خونه و مشغول درست کردن غذا شدن. بلخره بعد از یه مدت غذا شون آماده شد.
میزو چیدن و نشستن و مشغول خوردن غذا شدن خیلی نگذشته بود که صدای در دوباره به صدا در اومد.
کوک: هوووف
کوک از سر میز پاشد و رفت تا درو باز کنه ولی یهو در باز شد و یه نفر اومد تو خونه.
کوک با دیدن اون اعصابش بهم ریخت و شروع کرد با داد صحبت کردن.
جونگکوک: تو اینجا چه غلطی میکنی؟
مارینا: عزیزم چرا عصبی میشی یعنی من نمیتونم بیام خونه دوس پسرم؟
جونگکوک: گمشو بیرون از اینجا
مارینا: کوک تو داری منو....
راوی: حرفش با دیدن ا/ت قطع شد ، روبه جونگکوک گفت.
مارینا: این کیه اوردیش اینجا.
جونگکوک: به تو هیچ ربطی نداره.
مارینا: ربط داره من نامزدتم
جونگکوک: انقد چرت نگو برو بیرون نزار کار دستت بدم.
راوی: ا/ت که شک شده بود یه گوشه وایساده بود و با دستاش بازی میکرد و با صدای خیلی آروم گفت.
ا/ت: کوک اینجا چه خبره؟
جوونگکوک: برات توضیح میدم عزیزم ، باشه؟
مارینا: عزیزم؟ تو الان به اون گفتی عزیزم؟
جونگکوک: تو که هنوز اینجایی
راوی: مارینا دیگه به کوک توجه نکرد و رفت سمت ا/ت و یه سیلی خیلی محکم زد بهش که باعث شد از دماغ ا/ت خون بیاد
کوکم که دیگه عصبانی شده بود و دیگه هیچی براش مهم نبود رفت سمت مارینا و موهاشو گرفت و بی توجه به جیغ و دادش. روی زمین میکشیدش و از خونه انداختش بیرون.
درو بست و با دو رفت سمت ا/ت و پیشش رو زمین نشست و صورت ا/تو قاب کرد.
کوک: خوبی؟
ا/ت: تو نامزد داری و از من خواستی باهات ازدواج کنم؟
کوک: اون جور که فک میکنی نیست ا/ت
ا/ت:.....
•ادامه دارد•
▪︎عشق هفت نفره▪︎
راوی: یونگی گوشیشو از روی میز غذا خوری برداشت و فقط از ا/ت خدافظی کرد و رفت.
ا/ت بعد از رفتن یونگی یه نگا به کوک کرد و گفت.
ا/ت: یونگی حالش خوب بود؟
جونگکوک: بیخیال مهم نیست.
ا/ت که دید کوک هم خیلی حوصله نداره دیگه سوالی ازش نپرسید.
کوک یه دستی به صورتش زد و بعدش یه نفش عمیق کشید و دستای ا/تو گرفت.
کوک: ا/ت تو اگه با من باشی بهت قول میدم که خوشبختت کنم تو فقط ملکه من باش.
ا/ت: کوک من....
کوک: میدونم ، میدونم لازم نیست الان بهم جواب بدی ولی بهش فک کن حتما.
راوی: ا/ت سرشو به معنی باشه تکون داد.
کوک: دوس داری شام چی بخوريم
ا/ت: فرقی نمیکنه ، هرچی که خودت دوس داری.
کوک: *لبخند* کیمچی چطوره؟
ا/ت: اممم عالیه 😊👈👉
کوک: خوبه پس برم درست کنم.
ا/ت: میشه منم کمکت کنم
کوک: اممم اگه دوس داری باشه.
راوی: رفتن باهم تو آشپز خونه و مشغول درست کردن غذا شدن. بلخره بعد از یه مدت غذا شون آماده شد.
میزو چیدن و نشستن و مشغول خوردن غذا شدن خیلی نگذشته بود که صدای در دوباره به صدا در اومد.
کوک: هوووف
کوک از سر میز پاشد و رفت تا درو باز کنه ولی یهو در باز شد و یه نفر اومد تو خونه.
کوک با دیدن اون اعصابش بهم ریخت و شروع کرد با داد صحبت کردن.
جونگکوک: تو اینجا چه غلطی میکنی؟
مارینا: عزیزم چرا عصبی میشی یعنی من نمیتونم بیام خونه دوس پسرم؟
جونگکوک: گمشو بیرون از اینجا
مارینا: کوک تو داری منو....
راوی: حرفش با دیدن ا/ت قطع شد ، روبه جونگکوک گفت.
مارینا: این کیه اوردیش اینجا.
جونگکوک: به تو هیچ ربطی نداره.
مارینا: ربط داره من نامزدتم
جونگکوک: انقد چرت نگو برو بیرون نزار کار دستت بدم.
راوی: ا/ت که شک شده بود یه گوشه وایساده بود و با دستاش بازی میکرد و با صدای خیلی آروم گفت.
ا/ت: کوک اینجا چه خبره؟
جوونگکوک: برات توضیح میدم عزیزم ، باشه؟
مارینا: عزیزم؟ تو الان به اون گفتی عزیزم؟
جونگکوک: تو که هنوز اینجایی
راوی: مارینا دیگه به کوک توجه نکرد و رفت سمت ا/ت و یه سیلی خیلی محکم زد بهش که باعث شد از دماغ ا/ت خون بیاد
کوکم که دیگه عصبانی شده بود و دیگه هیچی براش مهم نبود رفت سمت مارینا و موهاشو گرفت و بی توجه به جیغ و دادش. روی زمین میکشیدش و از خونه انداختش بیرون.
درو بست و با دو رفت سمت ا/ت و پیشش رو زمین نشست و صورت ا/تو قاب کرد.
کوک: خوبی؟
ا/ت: تو نامزد داری و از من خواستی باهات ازدواج کنم؟
کوک: اون جور که فک میکنی نیست ا/ت
ا/ت:.....
•ادامه دارد•
▪︎عشق هفت نفره▪︎
۲۹.۷k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.