پارت ۱۰ Fate
(حاجی کوک نرف شرکت اشتباه تایمی بود 🤣🤣)
@ ا/ت برو ببین چی میخورن؟
+چرا من؟
@ حرف نزن برو
+واااای آخه چرااااااا
@گمشووووو برو ببین چی میخورن
+هوفففف باشه
رفتم سمت در آشپز خونه یکم استرس داشتم خراب کاری کنم رفتم جلو تر تا به سالن رسیدم مادر آقای جونگ کوک و دیدم که روی مبل نشسته و آقای جونگکوک هم روبه روش نشسته رفتم جلو تر
+خانم چی میل دارید
مامان:من ی قهوره ی تلخ میخورم
+چشم آقا شما چی میخورید
ویو جونگ کوک...
حس میکردم از گشنگی معدم داره سوراخ میشه ولی نمیخواستم جلوی مامانم ضایع بشم رفتم آشپز خونه
_ اهههه لعنتیا یچیزی بدین من بخورم
سریع واسم یچیزی آورن خوردم رفتم بیرون پیش مامان نشستم
_مامان تو نمیخای که بری پیش دوستات پیش من بمون
داشتم چرت و پرت میگفتم فقط میخواستم ببینم میره یا ن
مامان: اوممم آره پسرم میرم همین چن روز که هستم با دوستام میرم شهر های دیگه کره رو میگردم الانم فقط اومدم ببینم حالت خوبه یا ن برام عروس آوردی یا نه ولی مثل اینکه خبری نیست
_مامان لطفا بیخیال شوووووو
مامان: من میخام برم پسرم
_خوش بگذره
*پرش زمان یک روز بعد*
هوففففف واقعا دلم میخواست ا/ت و مال خودم کنم همش دلم میخواست ی کاری کنم مال من باشه دلم میخواست بکنمش دلم میخواست آرزوی مامان و برآورده کنم عروس دارش کنم اما نمیدونستم چیکار کنم امروز نرفتم شرکت داشت رو تو خودم پیچ میخوردم و فکر میکردم چجوری به ا/ت اعتراف کنم
_هی پسر ط باید بهش بگیییییی تو میتونی اما نمیدونی چجوریییی ب خودت فشار بیاررررر
وقتی میدیدم مغز کار نمیکنه عصبی شدم پاهامو تکون میدادم پتورو با پام میزدم کنار با دستم سرمو فشار میدادم..... تو این حالا بودم که یهو فکری به سرم زد
_اووووووووووو یسسس عارههههه همینه پسرررر
نفس عمیق کشیدم از رو تخت بلند شدم
رفتم جلو اینه
_هی پسر تو عالیی جذاب خوشکل مشتی قطعا اونم عاشقت میشه فقط باید نقشتو عملی کنی
رفتم پایین
_هی دخترا بیاید یه چیزی میخام بهتون بگم
همه با عجله اومدن تو سالن وایسادن
صدامو ساف کردم
_عهعههخی دخترا من میخوام یکم به خودم استراحت بدم و میخوام برم ویلای بیرون از شهر خوردم....
همه سری تکون دادن
_حالا نکنه اصلی اینه ک میخوام یکیتون ببرم ک اونجا باشه و کلا دیگه همین کاری ک اینجا میکنه رو اونجا انجام بده
یهو دیدم سجین خنده ی شیطانی رو لبش نشست
@ ارباب کیو میخوایید ببرید من که از همین الان امادم البته اگه بخوایید منو ببرید
_امممممم ن میخوام ا/ت و با خودم ببرم
یهو خندش محو شد قیافه ی خائنانه ای ب صورتش گرفت به ا/ت نگا کردم که تعجب کرده ب من نگا میکنه انگار میخواد حرفی بزنه ک یهو صداش در اومد
+ا....ااا....امممم ار...ارب....ارباب...م..من
_عوهوم
@ ا/ت برو ببین چی میخورن؟
+چرا من؟
@ حرف نزن برو
+واااای آخه چرااااااا
@گمشووووو برو ببین چی میخورن
+هوفففف باشه
رفتم سمت در آشپز خونه یکم استرس داشتم خراب کاری کنم رفتم جلو تر تا به سالن رسیدم مادر آقای جونگ کوک و دیدم که روی مبل نشسته و آقای جونگکوک هم روبه روش نشسته رفتم جلو تر
+خانم چی میل دارید
مامان:من ی قهوره ی تلخ میخورم
+چشم آقا شما چی میخورید
ویو جونگ کوک...
حس میکردم از گشنگی معدم داره سوراخ میشه ولی نمیخواستم جلوی مامانم ضایع بشم رفتم آشپز خونه
_ اهههه لعنتیا یچیزی بدین من بخورم
سریع واسم یچیزی آورن خوردم رفتم بیرون پیش مامان نشستم
_مامان تو نمیخای که بری پیش دوستات پیش من بمون
داشتم چرت و پرت میگفتم فقط میخواستم ببینم میره یا ن
مامان: اوممم آره پسرم میرم همین چن روز که هستم با دوستام میرم شهر های دیگه کره رو میگردم الانم فقط اومدم ببینم حالت خوبه یا ن برام عروس آوردی یا نه ولی مثل اینکه خبری نیست
_مامان لطفا بیخیال شوووووو
مامان: من میخام برم پسرم
_خوش بگذره
*پرش زمان یک روز بعد*
هوففففف واقعا دلم میخواست ا/ت و مال خودم کنم همش دلم میخواست ی کاری کنم مال من باشه دلم میخواست بکنمش دلم میخواست آرزوی مامان و برآورده کنم عروس دارش کنم اما نمیدونستم چیکار کنم امروز نرفتم شرکت داشت رو تو خودم پیچ میخوردم و فکر میکردم چجوری به ا/ت اعتراف کنم
_هی پسر ط باید بهش بگیییییی تو میتونی اما نمیدونی چجوریییی ب خودت فشار بیاررررر
وقتی میدیدم مغز کار نمیکنه عصبی شدم پاهامو تکون میدادم پتورو با پام میزدم کنار با دستم سرمو فشار میدادم..... تو این حالا بودم که یهو فکری به سرم زد
_اووووووووووو یسسس عارههههه همینه پسرررر
نفس عمیق کشیدم از رو تخت بلند شدم
رفتم جلو اینه
_هی پسر تو عالیی جذاب خوشکل مشتی قطعا اونم عاشقت میشه فقط باید نقشتو عملی کنی
رفتم پایین
_هی دخترا بیاید یه چیزی میخام بهتون بگم
همه با عجله اومدن تو سالن وایسادن
صدامو ساف کردم
_عهعههخی دخترا من میخوام یکم به خودم استراحت بدم و میخوام برم ویلای بیرون از شهر خوردم....
همه سری تکون دادن
_حالا نکنه اصلی اینه ک میخوام یکیتون ببرم ک اونجا باشه و کلا دیگه همین کاری ک اینجا میکنه رو اونجا انجام بده
یهو دیدم سجین خنده ی شیطانی رو لبش نشست
@ ارباب کیو میخوایید ببرید من که از همین الان امادم البته اگه بخوایید منو ببرید
_امممممم ن میخوام ا/ت و با خودم ببرم
یهو خندش محو شد قیافه ی خائنانه ای ب صورتش گرفت به ا/ت نگا کردم که تعجب کرده ب من نگا میکنه انگار میخواد حرفی بزنه ک یهو صداش در اومد
+ا....ااا....امممم ار...ارب....ارباب...م..من
_عوهوم
۷۹.۵k
۱۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.