مافیا عاشق p6
ویو هایون
رفتیم فرودگاه جونگین گمدونا رو برد تحویل داد تو راه داشتیم میرفتیم پیش بقیه که با دیدن فلیکس سرم گیج رفت و قبل از اینکه بیفتم فلیکس گرفتتم
+خوبی؟
-(بلند شدم)آره
و سرع رفتم سمت هواپیما یه لحظه صبر مردم هه این هم بیاد تا اون موقع فلیکس رفت جلو تر از من رفتیم به سمت هواپیما که خواستم سوار شم دوباره سرم گیج رفت که فلیکس دوباره گرفتم ولی این بار براید بغلم کرد برد روی صندلی کنار خودش نشوند هه این لبخند شیطانی ای زد که به جونگین علامت دادم بشین کنار هه این چون میدونستم عاشق همن
+هی؟
-هان؟
+خوبی؟
-اره
+بیشتر مراقب باش
-باشه
چند ساعت بعد
رفتم یه قدمی بزنم پاهام خشک شده بود و تو حالت آزاد بودیم یعنی می تونستیم کمربندا رو باز کنیم رفتیم آخرای راه که هواپیما تکون بدی خورد و یکی کشیدم سمت خودش مثل آخر رقص تانگو به خودم آمدم دیدم فلیکسه
+گفتم بیشتر مراقب باش
کشوندم سمت خودش و ناخودآگاه لبمو به لباش چسبوندم و بعد از چند مین ازش جدا شدم
+اگر می خوای ادامه بدی اجازه داری
-هی این جمله منه
+باشه
همان لحظات هه این و جونگین
ویو هه این
•خیلی کیوت خوابه
خواستم دستمو بگیرم جلو نور که اذیت نشه که با تکون خوردن هواپیما افتادم رو پاهاش و یه جورایی تو بغلش
خواستم پاشم که دستاشو دور کمرم حلقه کرد
*بمون
•چ..چرا؟
*من ازت خوشم میاد پس بمون
بی اختیار لبمو به لبش نزدیک کردم که کم کاری نکرد و لبشو به لبم کوبوند
ویو هایون
از هم که جدا شدیم برگشتیم سر جا هامون و نشستیم و بعد از نیم ساعت رسیدیم رفتیم خونه نورا
خیل بزرگ بود اونجا نقشه هامونو ریختیم و رفتیم اتاقامون رفتم رو تخت ولو شدم که جسم سنگینی افتاد روم هه ابن بود
-جونم
•خیلی خوشگله
-روباه ما ای ان
• فکر کنم عاشقش شدم
-درکت میکنم
•مگه تا حالا عاشق شدی
-(کل ماجرارو گفتم)
•واو
تق تق تق
~جا واسه منم هست؟
•بیا تو که داستان عاشقی داریم
~اوه وایسا یورا یور هایون
•چی
~یورا یور هایون
•اهان
~تکرا می کنم یورا یور هایون تو که بهش نگفتی که
-تو عاشق(قطع شدن حرف)
~ لینو بودم
-و
~هنوزم هستم
•اوه دختران عاشق
~پایین پسرا دارن آشپزی میکنن حوصله سر رفت
+ عشقم خانما بیاین پایین شام حاضره
-و ~ و•عشقم؟
+اره هان ؟ اره دیگه هایون عشق منه
•و ~ اووووووو(لبخند شیطانی)
-شوخی میکنه شما برین من الان میام
هه این و نورا: باشه
نورا و هه این رفتن
-خوبی ؟
+اره چطور مگه؟
- الان بهم گفتی عشقم
+ اره خب
-ولی چرا
+با یه روانپزشک حرف زدم گفت برای برگشتن خاطراتت باید بهش نزدیک شی و بذاری بهت نزدیک شه شاید یادم نباشی ولی قلبم برای عاشقت بودن به هیچ حافظه ای نیاز نداره
و لبمو بوسه کوتاهی زد
+حالا بریم
-با ..باشه
رفتیم پایین شام خوردیم
وسط شام
-یه چیز مهم واسه لینو و جونگین
* و «چی خانم؟
-جونگین هه این عاشقته و اینو نورا هم عاشق توعه
و بعله این کبوتر های عاشق هم به هم رسیدن و جه مینو کشتیمو و چند روز بعد
+عشقم
-بله
+بیا دیگه
-آمدم
+بریم
همه با هم رفتیم تا حساب بقیه دشمنا رو برسیم که یادمون امد جه مین یه اکس دیگه هم داشته
کسی نیست جز…
رفتیم فرودگاه جونگین گمدونا رو برد تحویل داد تو راه داشتیم میرفتیم پیش بقیه که با دیدن فلیکس سرم گیج رفت و قبل از اینکه بیفتم فلیکس گرفتتم
+خوبی؟
-(بلند شدم)آره
و سرع رفتم سمت هواپیما یه لحظه صبر مردم هه این هم بیاد تا اون موقع فلیکس رفت جلو تر از من رفتیم به سمت هواپیما که خواستم سوار شم دوباره سرم گیج رفت که فلیکس دوباره گرفتم ولی این بار براید بغلم کرد برد روی صندلی کنار خودش نشوند هه این لبخند شیطانی ای زد که به جونگین علامت دادم بشین کنار هه این چون میدونستم عاشق همن
+هی؟
-هان؟
+خوبی؟
-اره
+بیشتر مراقب باش
-باشه
چند ساعت بعد
رفتم یه قدمی بزنم پاهام خشک شده بود و تو حالت آزاد بودیم یعنی می تونستیم کمربندا رو باز کنیم رفتیم آخرای راه که هواپیما تکون بدی خورد و یکی کشیدم سمت خودش مثل آخر رقص تانگو به خودم آمدم دیدم فلیکسه
+گفتم بیشتر مراقب باش
کشوندم سمت خودش و ناخودآگاه لبمو به لباش چسبوندم و بعد از چند مین ازش جدا شدم
+اگر می خوای ادامه بدی اجازه داری
-هی این جمله منه
+باشه
همان لحظات هه این و جونگین
ویو هه این
•خیلی کیوت خوابه
خواستم دستمو بگیرم جلو نور که اذیت نشه که با تکون خوردن هواپیما افتادم رو پاهاش و یه جورایی تو بغلش
خواستم پاشم که دستاشو دور کمرم حلقه کرد
*بمون
•چ..چرا؟
*من ازت خوشم میاد پس بمون
بی اختیار لبمو به لبش نزدیک کردم که کم کاری نکرد و لبشو به لبم کوبوند
ویو هایون
از هم که جدا شدیم برگشتیم سر جا هامون و نشستیم و بعد از نیم ساعت رسیدیم رفتیم خونه نورا
خیل بزرگ بود اونجا نقشه هامونو ریختیم و رفتیم اتاقامون رفتم رو تخت ولو شدم که جسم سنگینی افتاد روم هه ابن بود
-جونم
•خیلی خوشگله
-روباه ما ای ان
• فکر کنم عاشقش شدم
-درکت میکنم
•مگه تا حالا عاشق شدی
-(کل ماجرارو گفتم)
•واو
تق تق تق
~جا واسه منم هست؟
•بیا تو که داستان عاشقی داریم
~اوه وایسا یورا یور هایون
•چی
~یورا یور هایون
•اهان
~تکرا می کنم یورا یور هایون تو که بهش نگفتی که
-تو عاشق(قطع شدن حرف)
~ لینو بودم
-و
~هنوزم هستم
•اوه دختران عاشق
~پایین پسرا دارن آشپزی میکنن حوصله سر رفت
+ عشقم خانما بیاین پایین شام حاضره
-و ~ و•عشقم؟
+اره هان ؟ اره دیگه هایون عشق منه
•و ~ اووووووو(لبخند شیطانی)
-شوخی میکنه شما برین من الان میام
هه این و نورا: باشه
نورا و هه این رفتن
-خوبی ؟
+اره چطور مگه؟
- الان بهم گفتی عشقم
+ اره خب
-ولی چرا
+با یه روانپزشک حرف زدم گفت برای برگشتن خاطراتت باید بهش نزدیک شی و بذاری بهت نزدیک شه شاید یادم نباشی ولی قلبم برای عاشقت بودن به هیچ حافظه ای نیاز نداره
و لبمو بوسه کوتاهی زد
+حالا بریم
-با ..باشه
رفتیم پایین شام خوردیم
وسط شام
-یه چیز مهم واسه لینو و جونگین
* و «چی خانم؟
-جونگین هه این عاشقته و اینو نورا هم عاشق توعه
و بعله این کبوتر های عاشق هم به هم رسیدن و جه مینو کشتیمو و چند روز بعد
+عشقم
-بله
+بیا دیگه
-آمدم
+بریم
همه با هم رفتیم تا حساب بقیه دشمنا رو برسیم که یادمون امد جه مین یه اکس دیگه هم داشته
کسی نیست جز…
۳.۷k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.