عشق مافیای(p14)
سویونگ:دهنتو ببند هرزه
ا.ت:لقب خودتو روی من نزار
سویونگ:عوضی
(کوک ب سویونگ ی سیلی میزنه)
کوک:از عمارت من گمشو بیرون
خاله شما هم برو بیرون(عصبی)
(سویونگ با خاله ی کوک رفتن)
چند ساعت بعد
ا.ت:پوفففف آبنبات چوبی میخوام
کوک:آب نبات چوبی نداریم
ا.ت:اصلا بیا بریم بخوابیم
کوک:فکر خوبیه
(فردا صبح)
ا.ت:کوک کوک پاشو
کوک:بله ا.ت(با حالت خواب آلو)
ا.ت:کوک من پاستیل میخوام
کوک:نداریم بگیر بخواب
(چند دقیقه بعد)
ا.ت:کوک من آب نبات میخوام
کوک:نداریم بگیر بخواب
(چند دقیقه بعد)
ا.ت:کوک
کوک:..........
ا.ت:کوکک
کوک:..........
ا.ت:کوکککککککککککککککک
کوک:..........
ا.ت:عه باشه حالیت میکنم
(رفت از یخچال آشپزخونه ی شیرموز برداشت و پشتش قایم کرد)
ا.ت:کوککککککککککک پاشوووووووووو کارت دارمممممم
کوک:هااااااااا چی شدهههههه
ا.ت:پاشو بشین روی این صندلی
کوک:واسه چی
ا.ت:ت بشین
(کوک نشست)
ا.ت:چشماتو ببند
کوک:برای چی
ا.ت:انقد سوال نپرس
کوک:باشه(چشماشو بست)
(ا.ت از توی کشو ی طناب درآورد و باهاش کوک رو بست)
کوک:یااا چیکار میکنی
ا.ت:لبخند شیطانی*یوهاهاها
الان حالیت میکنم
شیرموز از پشتش درآورد
ا.ت:تماشا کن
کوک:ن.....ن.....تو نباید اینکارو کنییی
ا.ت:حالا ک دارم میکنم
(ا.ت یکم از شیرموز رو میخوره)
کوک:نننننننن نکن نا مسلمونننننننننننننننن
ا.ت:حح تماشا کن
کوک:نننن(گریه)
ا.ت:یا ابوالفضل داره گریه میکنه
ا.ت:بیا بیا اینو ت بخور وایسا الان بازت میکنم
کوک:باشه
*ا.ت کوک رو باز کرد*
کوک:یا ابوالفضل نفس کشششششششششش
ا.ت:یاخدااااااااا
کوک:ک شیرموزای منو میخوری هااا*همینطوری ک نشسته روی ا.ت و دستاشو آورده پشتش*
ا.ت:گه خوردم کوکککککک غلط کردم
کوک:خوبه خودت میدونه چ گوهیوخوردی
ا.ت:میشه از رو پاشییی
کوک:آره
تموم
ا.ت:لقب خودتو روی من نزار
سویونگ:عوضی
(کوک ب سویونگ ی سیلی میزنه)
کوک:از عمارت من گمشو بیرون
خاله شما هم برو بیرون(عصبی)
(سویونگ با خاله ی کوک رفتن)
چند ساعت بعد
ا.ت:پوفففف آبنبات چوبی میخوام
کوک:آب نبات چوبی نداریم
ا.ت:اصلا بیا بریم بخوابیم
کوک:فکر خوبیه
(فردا صبح)
ا.ت:کوک کوک پاشو
کوک:بله ا.ت(با حالت خواب آلو)
ا.ت:کوک من پاستیل میخوام
کوک:نداریم بگیر بخواب
(چند دقیقه بعد)
ا.ت:کوک من آب نبات میخوام
کوک:نداریم بگیر بخواب
(چند دقیقه بعد)
ا.ت:کوک
کوک:..........
ا.ت:کوکک
کوک:..........
ا.ت:کوکککککککککککککککک
کوک:..........
ا.ت:عه باشه حالیت میکنم
(رفت از یخچال آشپزخونه ی شیرموز برداشت و پشتش قایم کرد)
ا.ت:کوککککککککککک پاشوووووووووو کارت دارمممممم
کوک:هااااااااا چی شدهههههه
ا.ت:پاشو بشین روی این صندلی
کوک:واسه چی
ا.ت:ت بشین
(کوک نشست)
ا.ت:چشماتو ببند
کوک:برای چی
ا.ت:انقد سوال نپرس
کوک:باشه(چشماشو بست)
(ا.ت از توی کشو ی طناب درآورد و باهاش کوک رو بست)
کوک:یااا چیکار میکنی
ا.ت:لبخند شیطانی*یوهاهاها
الان حالیت میکنم
شیرموز از پشتش درآورد
ا.ت:تماشا کن
کوک:ن.....ن.....تو نباید اینکارو کنییی
ا.ت:حالا ک دارم میکنم
(ا.ت یکم از شیرموز رو میخوره)
کوک:نننننننن نکن نا مسلمونننننننننننننننن
ا.ت:حح تماشا کن
کوک:نننن(گریه)
ا.ت:یا ابوالفضل داره گریه میکنه
ا.ت:بیا بیا اینو ت بخور وایسا الان بازت میکنم
کوک:باشه
*ا.ت کوک رو باز کرد*
کوک:یا ابوالفضل نفس کشششششششششش
ا.ت:یاخدااااااااا
کوک:ک شیرموزای منو میخوری هااا*همینطوری ک نشسته روی ا.ت و دستاشو آورده پشتش*
ا.ت:گه خوردم کوکککککک غلط کردم
کوک:خوبه خودت میدونه چ گوهیوخوردی
ا.ت:میشه از رو پاشییی
کوک:آره
تموم
۸.۸k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.