داستان عضو هشتم بی تی اس ۸

بعد تمرین سریع رفتم دوش گرفتم
لباس هامو پوشیدم داشتم با گوشیم ور می رفتم که یکی زنگ زد
ناشناس بود
ا/ت : بله ؟
ناشناس : سلام میدونم که کی هستی اگه جون اطرافیانت با ارزشه به این آدرس بیا
ا/ت : چی چی
اههه قطع کرد

الان باید چه کار کنم اگه نروم شاید به اعضا صدمه بزنه زود هودیمو پوشیدم ماسک زدم داشتم میرفتم که
نامجون : کجا
ا/ت : یکی از دوستام با من کار داره
نامجون : آها باش به سلامت


با سرعت میرفتم که برسم
رسیدم به همون آدرس
ا/ت: کسی نیست
من اومدمممم
که یک دفعه دستمال روی دهنم گذاشتن و دیگه هیچی نفهمیدم

کوک : بچه ها کسی از ا/ت خبر داره ساعت ۱۲ شب است هنوز نیومده
نامجون : گفت نیره پیش دوستش
جیهوپ : بزار بهش زنگ بزنم
هی هی برداشت
ناشناس : سلام دنبال ا/ت می گردید بدونید که در دست ماست اگه می خواین زنده بگیرین به این آدرس بیاین
که جیمین از او اونجا شنید سریع گوشیو گرفت گفت از کجا بدونم که کنارتونه
ناشناس : البته گوشی گوشی
که صدای زدن ا/ت میومد که جیغ میزد بعدشم بلند گفت
بچه ها نیاین من حالم خو
که هنوز حرفش تموم نشده بود قطع کرد
جیمین : ن.ع.ل.ت.ی وای چه کار کنیم