نام رمان:عشق مافیایی من
نام رمان:عشق مافیایی من
کاپل:ات_تهیونگ
ژانر:عاشقانه_مافیایی
تعداد پارت:نامعلوم
Part 4
(ویو ات)خیلی دیر شده بود اومدم خابیدم صبح شد خاستم بلندشم دیدم تهیونگ از پشت بغلم کرده خاستم از بغلش بیام بیرون نزاشت گفتم
ات:چیکار میکنی ولم کن عههه
تهیونگ:کاری نکردم فقط بغلت کردم
ات:به چه حق بهم دست زدی ها
تهیونگ:هووف توهم مهربونی حالیت نیس
(ویو ات) اینو بهم گفت ناراحت شدم گفتم
ات:حالا ببخشید
تهیونگ:اشکال نداره
ات: ساعت ۹ چرا بلند نمیشی روزای دیگه زود میری
تهیونگ:امروز کار ندارم میخام استراحت کنم
ات:باشه ولی برو اتاق خودت
(ویو ات)وفتی اینو گفتم برگشت سمتم گفت...
تهیونگ:چرا اون وقت
ات:چون میخام بخابم منم
(ویو ات)اینو گفتم دیدم دستاشو واسم باز کرد گفت..
تهیونگ: خب بیا بغلم باهم بخوابیم
ات:اصن نمیخام بچه پر رو
(ویو ات) وقتی گفت بیا بغلم خیلی شوکه شده بودم یعنی اون واقعا عاشقمه
تهیونگ:به چی فکر میکنی
ات:... عا... هیچی
تهیونگ:چرا منو دوست نداری؟
ات:چون تو منو اینجا حبس کردی نه میزاری بیرون برم نه میزاری برم پیش مامانم الان نمیدونم مامانم تو چه حالیه انتظار داری دوست داشته باشم
تهیونگ:خب همین الان میتونی بری مامانتو تا ۷ بعدظهر ببینی ولی خودم با ماشین میبرمت موقع برگشتن میارمت از این به بعدم حصلت سر رفت بگو ببرمت بیرون حالاعم لباساتو بپوش ببرمت پیش مامانت
(ویو ات)وقتی اینو گفت خوشحال شدم سریع رفتم لباسامو پوشیدم اماده شدم رفتم پایین سوار ماشین شدیم منو برد خونمون خیلی دلم واس مامانم تنگ شده بود رفتم و در زدم (علامت مامان ات&..)
&: بلع کیه
ات: منم مامان
(ویو ات)درو باز کردم رفتم تو...
ات:سلام مامان
&: سلام دخترم خوبی دلم واست تنگ شده بود
ات: منم مامان ببخشید انقد دیر اومدم پیشت
&: اره بهم گفته بودن کجایی یکم خیالم راحت بود اذیتت که نمیکنن
ات:نه مامان خداروشکر ادم خوبیه ولی نمیدونم یکم دوسش ندارم
&: چرا اذیتت کرده؟
ات: نه اصن ولی حسی بهش ندارم
&: حالا اینارو ول کن چیزی خوردی؟
ات: نه ولی گشنم نیس
(ویو ات)خیلی خوشحال شدم وقتی مامانمو دیدم کلی خوش گذروندیم باهم بعدظهر شده بود دیدم ساعت هفته گفتم تهیونگ الان میاد به. مامانم گفتم
ات: مامان من الان باید برم
&: چرا انقد زود
ات:مجبورم دوباره میام پیشت
&: باشه دخترم خدافظ مراقب خودت باش
ات: باشه مامان خدافظ
(ویو&)خیلی خوشحال شدم ات رو دیدم دلم واسش تنگ شده بود
(ویو ات) منتظر تهیونگ بودم دیدم از راه رسید سوار ماشین شدم وـ...
ات: سلام
تهیونگ: سلام خوبی
ات: ار تو خوبی
تهیونگ:اره
ادامه پارت رو تو کامنت واستون گذاشتم
لایک کامنت یادتون نره🙂💜
کاپل:ات_تهیونگ
ژانر:عاشقانه_مافیایی
تعداد پارت:نامعلوم
Part 4
(ویو ات)خیلی دیر شده بود اومدم خابیدم صبح شد خاستم بلندشم دیدم تهیونگ از پشت بغلم کرده خاستم از بغلش بیام بیرون نزاشت گفتم
ات:چیکار میکنی ولم کن عههه
تهیونگ:کاری نکردم فقط بغلت کردم
ات:به چه حق بهم دست زدی ها
تهیونگ:هووف توهم مهربونی حالیت نیس
(ویو ات) اینو بهم گفت ناراحت شدم گفتم
ات:حالا ببخشید
تهیونگ:اشکال نداره
ات: ساعت ۹ چرا بلند نمیشی روزای دیگه زود میری
تهیونگ:امروز کار ندارم میخام استراحت کنم
ات:باشه ولی برو اتاق خودت
(ویو ات)وفتی اینو گفتم برگشت سمتم گفت...
تهیونگ:چرا اون وقت
ات:چون میخام بخابم منم
(ویو ات)اینو گفتم دیدم دستاشو واسم باز کرد گفت..
تهیونگ: خب بیا بغلم باهم بخوابیم
ات:اصن نمیخام بچه پر رو
(ویو ات) وقتی گفت بیا بغلم خیلی شوکه شده بودم یعنی اون واقعا عاشقمه
تهیونگ:به چی فکر میکنی
ات:... عا... هیچی
تهیونگ:چرا منو دوست نداری؟
ات:چون تو منو اینجا حبس کردی نه میزاری بیرون برم نه میزاری برم پیش مامانم الان نمیدونم مامانم تو چه حالیه انتظار داری دوست داشته باشم
تهیونگ:خب همین الان میتونی بری مامانتو تا ۷ بعدظهر ببینی ولی خودم با ماشین میبرمت موقع برگشتن میارمت از این به بعدم حصلت سر رفت بگو ببرمت بیرون حالاعم لباساتو بپوش ببرمت پیش مامانت
(ویو ات)وقتی اینو گفت خوشحال شدم سریع رفتم لباسامو پوشیدم اماده شدم رفتم پایین سوار ماشین شدیم منو برد خونمون خیلی دلم واس مامانم تنگ شده بود رفتم و در زدم (علامت مامان ات&..)
&: بلع کیه
ات: منم مامان
(ویو ات)درو باز کردم رفتم تو...
ات:سلام مامان
&: سلام دخترم خوبی دلم واست تنگ شده بود
ات: منم مامان ببخشید انقد دیر اومدم پیشت
&: اره بهم گفته بودن کجایی یکم خیالم راحت بود اذیتت که نمیکنن
ات:نه مامان خداروشکر ادم خوبیه ولی نمیدونم یکم دوسش ندارم
&: چرا اذیتت کرده؟
ات: نه اصن ولی حسی بهش ندارم
&: حالا اینارو ول کن چیزی خوردی؟
ات: نه ولی گشنم نیس
(ویو ات)خیلی خوشحال شدم وقتی مامانمو دیدم کلی خوش گذروندیم باهم بعدظهر شده بود دیدم ساعت هفته گفتم تهیونگ الان میاد به. مامانم گفتم
ات: مامان من الان باید برم
&: چرا انقد زود
ات:مجبورم دوباره میام پیشت
&: باشه دخترم خدافظ مراقب خودت باش
ات: باشه مامان خدافظ
(ویو&)خیلی خوشحال شدم ات رو دیدم دلم واسش تنگ شده بود
(ویو ات) منتظر تهیونگ بودم دیدم از راه رسید سوار ماشین شدم وـ...
ات: سلام
تهیونگ: سلام خوبی
ات: ار تو خوبی
تهیونگ:اره
ادامه پارت رو تو کامنت واستون گذاشتم
لایک کامنت یادتون نره🙂💜
۱۱.۶k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.